سرنوشت تلخ زندگی من

7سال پیش عاشق مردی شدم که هم زندداشت هم بچه،میگفت با زنش مشکل داره اونو نمی‌فهمه درکش نمیکنه واسه پر کردن کمبود محبتش منو انتخاب کرد، یه دختر ساده و احساسی بودم که خیلی زود وابسته میشدم و هنوز بخاطر ناراحتی که نامزدم شب عقدمون بخاطر اعتیاد و مثبت شدن آزمایشش منو رها کرد و با آبروم تو فامیل بازی کرد افسرده بودم، قبول کردم باهاش حرف بزنم ولی خیلی کم که وابسته نشم چون اون شرایط ازدواج نداشت و من زود وابسته میشدم و دل کندن برام خیلی سخت بود ولی اون چیزی که ازش می‌ترسیدم به سرم اومد خیلی زود وابسته شدم اونم زنش ترکش کرد و رفت و دیگه هیچوقت برنگشت،خانواده م با ازدواجم مخالف بودن چون یه دختر بودم ولی اون ازدواج کرده بود بعد از کلی سختی و عذاب کشیدن ازدواج کردیم ولی خانوادم تردم کردن و یک سال باهام قهر بودن از اول زندگیم با غصه شروع شد با اینکه دختر ودم ولی آرزوی عروسی و جهیزیه و وسایل نو خونه ی قشنگ به دلم موند چون دوسش داشتم از همه چی گذشتم حتی از خانواده م اونم اینقد دوسم داشت که از زندگیش گذشت ولی بعد از دو سال به زن مطلقه وارد زندگیم شد و با شوهرم دوست شد الان 5ساله که هر روز تو فکرمه شبا کابوسشو میبینم از اینکه همسرم باهاش رابط داشته ناراحتم هر بار قسم میخوره که واسه همیشه تموم شده ولی بازم پیانو میبینم می‌دونم دوسش داره واسه همین نتوانسته تو این سالها واسه همیشه تمومش کنه بخاطر اون زن سالها کتک خوردم فحش خوردم ولی هیچوقت نزاشت خانوادم بفهمن همیشه پیش خانوادم بهش احترام گذاشتم که بزرگش کنم ولی پیش همه تحقیرم کرد بخاطر مشکلات مالی پا به پاش کار کردم و وسایل خریدیم ماشین خریدیم کمکش کردم الان هیچی واسه خودم ندارم حالا بعد از 7سال زندگی دارم ازش جدا میشم و هنوزم هیچی ازش نمی‌خوام نه مهریه نه وسایلی که خریدم همه رو بهش بخشیدم فقط میخوام بگم راسته که دنیا دار مکافاته ولی من سرنوشتم اینجوری بود که حی یه روزم معنی خوشبختی رو نفهمه چون قبل از اینکه با همسرم اشنا بشم نامزدم بخاطر اعتیادش ترکم کرد  امیدوارم سرنوشت شما مثه من نباشه فقط برام دعا کنید آرامشم برگرده.