از طرفی دیگه اون ترم با یه استاد کلاس کارآفرینی داشتیم.
کلاسش جوری برگزار میشد که تویه کلاس تاریک بود
در و دیوار کلاس به رنگ سیاه بود و پنجره ها هم با پرده مشکی کلفت پوشونده شده بود
به هیچ عنوان نور وارد کلاس نمیشد
استاد فیلم ها رو برامون روی سقف به نمایش درمیاورد و صندلی های کلاس حالت صندلی های دندونپزشکی بصورت نیم خوابیده بودن.
استاد یه پسر جذاب بود.نمیشه از حق گذشت واقعا جذاب و خوشگل بود ولی حدودا ۳۳ سالش میشد و نسبت به دختر۱۹ ساله خیلی بزرگتر بود.
از همون روز اول وقتی لستاد وارد کلاس شد موقع خوندن اسامی یه نگاه نافذی به من کرد و من فهمیدم که این نگاه معمولی نبود.
جلسه ی دوم که با این استاد کلاس داشتیم؛ما رو برد سر همون کلاس و برق ها رو خاموش کرد و فیلمو انداخت رو سقف
ساعت کلاس دقیق افتاده بود بعد از ناهار و طبیعتا ادم وقتی ناهار بخوره بره اتاق تاریک خوابش میگیره دیگه🤣
منم که کل شبارو برای اس ام اس بازی بیدار بودم در نتیجه قشنگ مستعد خواب بودم😁
کلاس که شروع شد و فیلم که پخش شد منم قشنگ به خواب نازی رفتم که گویا صدای خر و پفم کلاسو برداشته بوده😂😂😂
دوستم هر چی لنگ و لقد نثارم کرده بازم نتونسته منو بیدار کنه😅😅و استاد که فهمیده لز ددستم خواسته راحتم بزاره و من کل تایمو خواب بودم😶😶😶
وقتی به خودم اومدم که دوستم با کلاسور کوبید تو شکمم😓😓
کلاس تموم شده بود و بچه ها داشتن میرفتن
دوستم گفت خاک تو سرت ابرو برای ما نزاشتی😃😃
و جریانو برام گفت
کفتم چرا بیدارم نکردی🤤🤤
گفت ظاهرا مرده بودی😂😂
هول هولکی رفتم پیش استاد گفتم ببخشید من اصلا نفهمیدم چی شد😟😟
گفت اشکال نداره هر کاری یه مجازاتی داری.جلسه بعد تنبیه میشی😢😢
جلسه ی بعد که اومد انگار نه انگار اتفاقی افتاده فقط وسط کلاس هی برقارو روشن میکرد میگفت بعضیا خوابشون نبره.ولی اخر کلاس گفت خانم فلانی شما اخر کلاس بمون
هیچی منم با دوستم موندم که خیلی رک به دوستم گفت من که فامیل شمارو نگفته بودم چرا واستادین؟بفرمایید به سلامت😑
دوستمم مجبور شد بره
بعد به من گفت خوب خانم فلانی،من حالا با شما باید چیکار کنم😒😒
منم گفتم استاد شرمنده دست خودم نبود
یه دفعه لپ تاپو کوبید تو شکمم گفت بار اخرت باشه.مسئولیت این وسیله ها با شماست تا کلاس بعد من😥
هر چی گفتم استادد من باید برم
اصلا انگار نه انگار رفت
منم دست از پا درازتر
انقدر اونجا واستادم تا کلاس دیگه شروع شد😓😓
استاد اومد داخل
گفت شما درستو حذف کن حتی نتونستی یه لپتاپ نگه داری
گفتم استاد مگه چشه
گفت من اگه میخواستم بزارمش رو میز که میزاشتم.نیاز به تو نبود 😡
منم دیدم دیگه زیادی دور برداشته
گفتم حتما با استاد بهتری برمیدارم😑😑😑
بعدشم رفتم
رفتم مستقیم اموزش که دیدم تو کل دانشگاه این درس فقط با این یه دونه استاد ارائه میشه😢
خلاصه با خودم گفتم چه غلطی کردم
جلسه بعدش خواستم از دلش دربیارم که نندازتم😥
جلسه بعد قبل اومدنش بیرون کلاس واستادم تا اومد گفتم اقای ...من فکر میکنم از جلسه اول یه سو تفاهمی پیش اومد.من اونجور که شما فکر میکنید نیستم.من جزو نخبه های دانشگاهم و اسمم تو لیست رد شده.اصلا دوس ندارم بابت یه درس معدلم کم بشه😓😓
استاد هم گفت حالا کی گفته بهت نمره نمیده🙄 و رفت .
منم رفتم سر کلاس
منتهی این جلسه هر بار که استاد و نگاه میکردم میدیدم زوم کرده رو من😑
تا اینکه کلاس تموم شد گفت خانم فلانی بمون
منم تو دلم گفتم ارواح پدرت🤣🤣
نموندم اولین نفر از کلاس رفتمو با دوستام نشستیم دم بوفه رو سبزه ها
یه دفعه استاد اومد از دور
دستشم کیف لپ تاپ بود
اومد نزدیکمون کیفو محکم پرت کرد سمت من و رفت سوار ماشینش شد و رفت😐😐😐
دوستام همه تعجب کردن گفتن چیزی بینتونه؟
گفتم نه
گفتن پس چرا اینکارو کرد؟
خودمم نمیدونستم
از اون به بعد من بدون اینکه بخوام شدم مسئول لپ تاب اقا😑کلاس تموم میشد میومد میداد به من
قبل کلاس بعدیش باید تو اتاقش میبود😑
یه مسخره بازی ای
کل بچه های کلاس مارو دست مینداختن
کم کم حس میکردم پاشو داره فراتر از حدش میزاره
حس میکردم موقع تحویل و دریافت لپ تاپ از عمد دست منو لمس میکنه در صورتی که نیازی نیس😑
تا اینکه یه روز که داشتم از دانشگاه برمیگشتم منو دید که دارم سوار ماشین شوهرم میشم😏
برابر با ماشین ما گاز داد☹اخر سر مسیرو بهمون تنگ کرد و رفت😖
شوهرم میکفت این دیگه کدوم خری بود😠
منم گفتم نمیدونم حتما اشتباه گرفته بود
یبار که منو تو حیاط دانشگاه دید اومد گفت فکر نمیکردم اینکاره اید.روابط خارج از عرف😒😒😒نکنه دوس دارید پروندتون انضباطی شه😐
کیث های بهتری هم تو خود دانشگاه هست فقط بهتره چشاتونو باز کنید نیازی نیس تو بیرون دنبالش باشید
منم گفتم متوجه نمیشم😡ایشون نامزد من هستن
گفت اها😐انشالله کی وارد شناسنامتون میشن؟
هول شدم گفتم شنبه😑
گفت مبارکه
و رفت😑
چند روز فگر کردم چه غلطی کنم این منو نفرسته کمیته انضباطی