سلام دوستانمن تقريبا ٥ماهه عروسي كردم شوهرم خيليييييي پسر خوبيه من٢٢سالمه اون ٣١ نه اهل دود هستش نه رفيق بازي نه خسيسه نه خونواده بدي داره
يه خونه ٤٥متري داريم كه پدرشوهرم بهمون داده و يه ماشين ٢٠٦داريم اوضاع خوب بود تااينكه اونجايي كه شوهرم كار ميكردن حقوقارو پايين اوردن و كردنش ١٤٠٠شوهرم ليسانس برقه كفتش نميمونم ديگه اومد بيرون عروسي خوبي تو باغ تالار گرفت برام و سرويس خوشگل برام خريد ولي خوب تو اين هين منم رعايتشو ميكردم چيزي نميخريديم اضافه چيزي هم كه تو جهاز طبق عرف گفته بوديم بهترين تلويزيون رو خريدش خونواده شوهرم يه مقدار از بحاظ جمعيت زيادن در كل خونواده مسني داره و بچه اخره و مادر من همسن خواهر ايشون هستش اوضاع از اونجايي شروع شدش كه از كار اومد بيرون كلي دنبال كار گشت و نشد كه بشه در اخر مجبورشديم طلاهامو بفروشيم و وام بگيريم رفتش وانت پرايد خريد رفته تو ديجي كالا در امد اين كارش خوبه من واسم مهم نيستش مهم خوش بودنمون هستش اما مادر پدر يسره سركوفت ميزنن خاك بر سرت ديدي بهت گفتيم فلانه بيساره بكش بي پولي رو (اخه اين چند وقت بيكاريش نشد بريم ماه عسل يا لباس خوب بخرم)هي ميگن تازه عروسي يه دس لباس خوشگل ميخريدي هزااارجور حرف اصلا باهاش خوب نيستن بابام هي به يه حالتي ميگه بي پولي برا همه هس توام روش ختم كردن چيكار كنم