چن ماه پیش عمه همسرم مارو دعوت کرد باغشون که ازشهردوره وقتی ازشهرخارج شدیم زنگ زدیم ادرس دقیق بپرسیم پسرش گفت پنج شیش کیلو فیله مرغ بخربیار حالا خوبه مارو دعوت کردن 😐شوهرمم گفت الان نمیتونم دیگه برگردم رفتبم اونجا به پسرعمش گفت بیا باهم بریم بگیریم بیایم که قبول نکردن ازاونموقع که برگشتیم اونا دیگه سرد شد رفتارشون باهامون شوهرم زنگ زده به عمش حال احوال عمشم گفته اره سراون قضیه شوهرم برگشت به پسرم گفت دیدی فلانی حرفتو گوش نکرد نخرید فلانشم برای تو نیاورد🖕بچه ها ناراحتن واینا شوهرم گفته بود اشکال نداره یبار به همه بچه ها میگم بیان مهمون من حالا عمش نه گذاشت نه برداشت شب زنگ زده من همه بچه هارو گفتم فردا بیان ۳۰ نفرن نوه و بچه هاشو اینا به زنعموابنام گفتم بیان ۷-۸کیلو فیله مرغ بگیر ۲_۳کیلو گوشت یخورده هم دنبه مابیخبر همه رو دعوت کرده 😐😐😐