امروز سر یه تصادف جزی که کرده بودیم رفتیم کلانتری اونجا یه آقایی حدود ۳۰ساله بود که یه چیزی داده بودن بنویسه یه برگه بود بعد یه دختر خوشگل ۲۵ساله با داداشش نشسته بود اشک میریخت یه بچه دو ساله اینا بغلش بود.....
کسایی که از زندگیم خبر دارن میشه پیجم رو فالو کنن قطعا براشون میشه یه خیر که شاید باعث بشن من از این زندان خلاص بشمtashrifat_rooyayi@ تا نصیحت خواهرانه دارم براتون : اول :قضاوت کار ما نیست قضاوت فقط کار خداست تازه خدا گاهی چشمش رو میبنده و رد میکنه ما کی باشیم ؟ ما مال قضاوت نیستیم... دوم : مواظب آبروی مردم باشید نکنه آبروی مومنی رو که حرمتش از حرمت خانه خدا واجب تره ببرید خیلی مواظب باشید.
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
یادته میگفتی دوستداری زودتر از من از دنیا بری چون تحمل نبود منو نداری؟چرا خدا صدای تورو شنید ولی صدای منو نه🖤 عهد بستم باخودم تااخرین نفسم بهبعشت پایبند بمونم،قول میدم سریع بیام پیشت عشقم😞.