2733
2739
عنوان

ترسناک اما واقعی😶

1345 بازدید | 56 پست

من متاهلم و یه روز رفته بودم خونه مامانم شوهرم اونروز جایی کار داشت نبود پدرمم فقط اخره هفته هامیاد چون با کارش فاصله داره یه مسافتی خلاصه

غروب همینطور که نشسته بودیم..تلگرام یه مطلبی در باره اسامی جن نوشته بود و اسم یکیو زده بود که اگه چند بار بگیم حتما میاد سراغمون و من از رو بی اعتقادی اینکارو کردم بعدش...😣

  

« Made in pain 💔» به دَشتـی رسیدی بلندتر بخند! بلندتر بخند یادِ خونه بیـوفتُم ..:)                                                           هر هویتی رو رها کردم.‌ هر احساسی رو از بین بردم. هر خاطره‌ای رو‌ دفن کردم و هر آرزویی رو نادیده گرفتم. به نظر میرسه بی‌نقص‌ترین فرصت برای زندگی‌کردنه. بدون زنجیر.                  مردمان شهر برای آزادی تابوت ساختندو برای عشق مرز، غافل از اینکه نه آزادی در تابوت جا میگیرد، نه عشق مرز میشناسد.-ارنستو چگوارا      لینک تاپیک اهدای عضو من کلیک کنید. ❤️
ببین نظرات اینجا خیلی خوبه ها ولی تهش ادم نیاز داره یه ادم متخصص بهش بگه چیکار کنه. من خودم هربار مساله اینجوری برام پیش میاد میرم سراغ دکترساینا. بیا اینم لینکش بعد تازه خیالمم راحته که اگر مشکلم حل نشه پولمو کامل برمیگردونن.



2742
2740

صبح شد و رفتیم خونه  من مشغول کارای خونه بودم 

مامانم باگوشی ور میرفت  یهو داد سره منو داداشم ک چرا وقتی من خوابیدم ازم عکس گرفتین!!!!!!! من ک خودم عمیق میخوابم ینی حتی نشده تاحالا واسه wcاز خواب بیدار بشم نگاه ب داداشم کردم گفت بخدا من نگرفتم

ب مامانم گفتم خو حالا بیخیال حتما دستت خورده تاچند دقیقه فراموش شد و هیچ حسی نداشتیم ب این قضیه گوشی مامانم زنگ زد نزدیک نیم ساعت با گوشی صحبت کرد بعده اینکه گوشیو قطع کرد

داداشم خییییلی ترسیده بود منم واقعا داشتم سکته میکردم منو داداشم حتی رمز گوشی مامانمو نمیدونستیم ک حتی چه الگویی هس  داداشم ک قسم خورد گفت بخدا من نگرفتم منم ک از خودم مطمئن بودم  ولی حسابی ر‌‌‌...ده بودیم بخودمون😶 خلاصه به مامانم گفتم گوشیتو بده

2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687