بخوام تعریف کنم ماجرا مون رو میشه یه رمان.
ولی خلاصه برات تعریف میکنم من سه بار فرار کردم دقیقا.
اولین بار رفتیم شهرستان خونه خاله مهمونی شوهرم هم تو همون شهر زندگی می کرد یه روز قبلش قرار گذاشتیم فرار کنیم. تو خونه خالم که بودم گفتم میرم دم در هوا بخورم الکی خودمو زده بودم به مریضی همین که پامو گذاشتم بیرون شوهرم با ماشین اومد دنبالم و الفرار
دفعه دوم...