حالم خرابه...
گردنم درد میکنه....خودش کتکم زد...از گیج گاه و گردنم....
با اون دستای بزرگ و قویش...
موهامو ک میگفت دوستشون دارم رو میکشید با دل و جون...
بچهام خواب بودن ندیدن خدارشکر..
تو دلم میگفتم((دیدی گفتم دوستت دارمات دروغه؟))
گردنم بشدت درد میکنه.....نمیتونم بالا بگیرم یا سرمو به زیر بندازم..
تا صبح گریه کردم...
میدونین چرا کتکم زد؟
چون کنارش دراز گشیده بودم و دیدم تو کانالای .....عضوه فقط همین...
نتونستم نهار درست کنم فقط تخم مرغ اب بپز کردم برا بچهام..
شوهرم اومد ب زور میگفت نهار میخوام صبر کن ب خانوادت زنگ بزنم بگم بیان ببرنت
متاسفانه خانوادم پشتم نیستن....هیچوقت نبودن..
متولد۷۷ هستم
تک دختر...
ازدواج سنتی...
دوتا بچه کوچیک....
احمق بنظر میرسم مگه نه؟
اما چاره ای جز تحمل و قربانی شدن ندارم...
میدونین تو اون لحظه ک کتک میخوردم فکرم به چی بود؟
میگفتم ای کااااش نی نی سایتیا کنارم بودن نمیذاشتن.....
خیلی دوستتون دارم خواهرا....
امیدوارم زندگیتون هیچوقت مثل من نباشه......