2733
2739
ی بار خواهرم مسمومیت قرص برنج دچارشد که دکترا گفتن ببرینش بهشت زهرا فایده نداره اما خدا برش گردوند ...


آخی عزیزم بیچاره مادرت چی کشیده  

مثل خنده نوزادی که غرق خواب است،   مثل بوی خانه کاهگلی پس از باران  ، یا کشیدن نقاشی روی شیشه بخار کرده،   مثل پیدا کردن جای خالی در اتوبوس با یک بغل خستگی  ، صدای موج دریا در شب  ، بوسه‌های ناگهانی  ، چای تازه‌دم قند پهلو توی استكان کمر باریک  ، یا مثل دستان گرم مادر بزرگ  ، دوست داشتنت همین قدر شیرین است 

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

بخاطر دیسک کمر کارمو از دست دادم و یکماه بعدش یه شغل بسیار بهتر ازقبلی برام جورشد که استخدام رسمی هم شدم.

با پول کم خونه گیر نمیومد واسه خریدن.اونیکه خونشو پسندیده بودم ۳۰ملیون بیشتر از پول من میخواست.یهو ناغافل زنگ زد پاشو بیا بنگاه به همون پولی که داری خونمو میدم.

یه سوتی وحشتناک آبرو حیثیتی کردم .به خواست خدا هیچکس نفهمید.

برای وامم ضامن پیدانمیکردم یهو یه همکار از یه شهر دیگه زنگ زد گفت من ضامن میشم!!!چشام گرد شده بود

تواوج ناامیدی بودم و هرچی از برادرم میخواستم که مادرم روبه من بسپاره تاازش مراقبت کنم،بیفایده بود،ومیگفت تو بچه داری وسخته که از مادرمریض مراقبت کنی،

کارم شده بوداشک ریختن،روز آخر به پای برادرم افتاده بودم و ضجه میزدم که اجازه بده مادرم روپیش خودم ببرم،

نفهمیدم چی شد که گفت باشه قبول،اشکاموپاک کردمو یه بار دیگه حرفشوتکرارکرد،ومن مثل دیوونه هاسرتاپاش رومیبوسیدم و......

تودورانی که پیشم بود ،روی ابرهاسیر میکردم،خداحاجتموداده بود،همون که فکرمیکردم فراموشم کرده،کاری کرده بودکه دیگه ازش چیزی نمیخواستم،چون خودم خوشبخت ترین زن دنیامیدیدم،گرچه مدت کوتاهی مادرم پیشم بود وبعدروح قشنگش آسمونی شد،

ولی اون مدت یکی از زیباترین روزهای زندگیم بودکه خدانعمت و رحمت روبرمن تمام کرد  خدایاعاشقتم،ممنون که منولایق دونستی  

2731

ممنونم اسی بابت تاپیکی که زدی وقتی میخونم اینا رو تازه میفهمم خدا هم هست و البته تو زندگی منم خیلی کمکم کرده  

مثل خنده نوزادی که غرق خواب است،   مثل بوی خانه کاهگلی پس از باران  ، یا کشیدن نقاشی روی شیشه بخار کرده،   مثل پیدا کردن جای خالی در اتوبوس با یک بغل خستگی  ، صدای موج دریا در شب  ، بوسه‌های ناگهانی  ، چای تازه‌دم قند پهلو توی استكان کمر باریک  ، یا مثل دستان گرم مادر بزرگ  ، دوست داشتنت همین قدر شیرین است 
آخی عزیزم بیچاره مادرت چی کشیده    

اره طفلی.  اما یکبارشو خدا دیگه دری باز نکرد برامون. اونم مریضی سرطان پدرم بود که برای همیشه رفت😢😢😢

لایک نکن 🚫🚫🚫باردار نیستم. به امید خدا تیکر رو گذاشتم تا واقعی بشه.میدونم ناامیدم نمیکنه👆

پدرم مادرمو خیلی اذیت کرده بود ۱۷ سالی میشه فوت کرده مامان بیچارم تا الان یعنی ۱۷ ساله ازدواج‌نکرده بود و جوونیشو گذاشت به پای من که بزرگم کنه و هیچوقت طعم داشتن یه زندگی عادی رو نچشید همیشه حسرت اینو داشتم که مامان منم مثل زنای دیگه خانمی کنه مثل زنای دیگه با وجود یه تکیه گاه یه شوهر بچشو بزرگ کنه ولی مامانم طعم اینارو نچشید و تو سختی منو بزرگ کرد تا اینکه من عقد کردم یه سال از عقدم میگذشت چون شوهرم ورشکست شده بود یه دفعه گوشیاشو خاموش کرد و منو ول کرد نیست شد خانوادشم از خودش بدتر هشت ماه بود رفته بود هم برا خودم ناراحت بودم هم برا مامانم که بدبختیاش تمومی نداش که رفتم حرم امام رضا ازش خواستم کمکم کنه و دفعه بعد با شوهرم بریم پابوسش ۵ ماه گذشت دوباره منو طلبید و مجبور شدم برم ولی تنهایی،تا لحظه اخر که وارد حرم بشم امیدوار بودم شوهرم بهم زنگ بزنه و امام رضا دلمو نشکنه ولی هیچ اتفاقی نیفتاد و ما با دلی شکسته وارد حرم شدم ،ضریحو که دیدم گریم گرفت اونقدر گریه کردم که صورتم‌میلرزید دست و پام بی حس شده بود دوستم گرفته بود که نیفتم خیلی گریه کردم و همش میگفتم چرا باید سرنوشت ما اینجوری باشه مامانمم اینجوری سختی کشید همش اینارو میگفتم و گریه میکردم تا اینکه انگار یه صدایی تو گوشم یاداوری کرد که اینا همش امتحان الهیه و باید قوی باشم که کم کم اروم شدم اون لحظاتو اصلا فراموش نمیکنم دلم خیلی شکسته بود باور نمیکردم امان رضا به دادم نرسه ،برگشتم خونه چهار ماه بعد با نامزدم اشتی کردیم چهار ماه بعدشم عروسی کردیم یه ماه قبل عروسیمون برا مامانم از یه جای خیلی عالی خواستگار اومد و ده روز  بعد از عروسیه من مامانمم رفت ترکیه و عقد کرد اخه خواستگارش از ترکیه بود،این بود معجزه زندگیه من 

2740
اووووه ماشالله خدا بده شانس

حالا بازم هست.یادم نمیاد

تخمدان پلی کیستیک و کم کاری تیرویید داشتم و براحتی باردار شدم.

وقتیکه هیچ امیدی به استخدام نداشتم چون پروپیمون زیرابمو زده بودن یهو از گزینش زنگ زدن که قبولی.باشوهرم پریدیم همو بغل کردیم

بچه ها از همه تون ممنووون.... اینا باعث میشه امیدوار شیم

زن مردم لیلی تو نیست و شوهر مردم هم مجنون تو‌... اگه شده بدون فقط اسمشونو یدک کشیده و به تو در حد ی سرگرمی نگاه میکنه نه بیشتر..... #مرگ بر اسرائیل #اسراییل یک غده سرطانی است که باید از روی زمین محو شود.
حالا بازم هست.یادم نمیاد تخمدان پلی کیستیک و کم کاری تیرویید داشتم و براحتی باردار شدم. وقتیکه هیچ ...

اگه یادت اومد بگو بهمون

زن مردم لیلی تو نیست و شوهر مردم هم مجنون تو‌... اگه شده بدون فقط اسمشونو یدک کشیده و به تو در حد ی سرگرمی نگاه میکنه نه بیشتر..... #مرگ بر اسرائیل #اسراییل یک غده سرطانی است که باید از روی زمین محو شود.
ازدواجم واقعا در اوج ناامیدی و بیچارگیم بود که نجاتم داد کارم  درسم  خدا بزرگه

میشه تعریف کنی ازدواجتو

زن مردم لیلی تو نیست و شوهر مردم هم مجنون تو‌... اگه شده بدون فقط اسمشونو یدک کشیده و به تو در حد ی سرگرمی نگاه میکنه نه بیشتر..... #مرگ بر اسرائیل #اسراییل یک غده سرطانی است که باید از روی زمین محو شود.
میشه تعریف کنی ازدواجتو


راستش پدرم خیلی تعصبی ناجور و شکاک بود دعوا هم خونمون زیاد داشت خیلی تنها و خسته بودم حبس بودم تو خونه نمی شد نه کار کنم نه کلاس برم نه خونه کسی همش شک میکرد که مبادا با کسی باشم

حتی تلویزیونم تو اتاق خودش بود

منم چند ماه چله دعای توسل برداشتم همش بهم میخورد ده روز پانزده رو میخوندم یه شب یادم‌میرفت

تا اخرین‌ماه تموم ۴۰شب رو خوندم همون شب خواب دیدم که خواستگار دارم

و فردا ازم خواستگاری شد

دو هفته بعدشم عقد و ۴ماه بعد هم عروسی

دعای توسلم در اوج‌نا امیدی بود 

واقعا میگفتم یه شری دستم میخوره



ولی اینم بگم ها وقتی دیدم همسرم ادم خوبیه خیلی سازگاری کردم نه طلا نه خرید نه سفره عقد نه تالار هیچی سخت نگرفتم و فقط خواستم نجات پیدا کنم طلا نخریدم لباس حراجی خودشون دیگه تا تهشو بخونید

اوایل زندگیم خیلی از لحاظ مالی سختی داشتیم

امت خداروشکر خدا همراهمون بود آروم آروم اوًتع خوب سد

یا من هو به کل مکان
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز