سلام داشتیم با دوستم حرف میزدیم یاد یه خاطره افتادم که دوست پسرمو زدیم گفتم بیام بگم بخندیم😂😂
از اول میگم براتون
من چهارسال پیش با یه آقا پسری آشنا شدم از طریق یه بنده خدا
اسمش علی بود
بچه ها اوایلش یکم تلخه ولی خب همش فراموش شده دیگه☺
ما باهم دوست شدیم من اول زیاد محلش نمیدادم اون هی پی ام میداد
تا اینکه خسته شدم گفتم من ازت خوشم نمیاد گفت بیا بریم بیرون قول میدم خوشت بیاد
اونموقع منم خیلی بچه بودم 16 سالم بود فقط
اینم بگم من قبلش هم دوست پسر داشتم ولی محض سرگرمی
قرار گذاشتیم شب باهاش رفتم پارک نحج البلاغه
وقتی یکم پیشش موندم اصلا انگار مهرش یکدفعه به دلم افتاد ازش خیلییییی خوشم اومد با اینکه هیچ جوره به هم نمیخوردیم نه از نظر ظاهری نه اخلاقی نه خانواده...
ولی عاشقش شدم
آخرای پیش هم بودنمون بود نگاهم کرد گفت آتی من خیلی دوست دارما
واسه اولین بار بود کسی بهم میگفت دوست دارم اصلا یه حس عجیبی بهم دست داد خندیدم اونم قربون صدقم رفت و این شد شروع رابطه ما.
اینکه میگم به هم نمیخوردیم فکر کنید من اونموقع چااااق بودم استخونام درشت بود حالا این لاغر و استخون ریز
من تک دخترم دوتا داداش بزرگتر دارم اونا پنج تا بچه بودن باباش گل (مواد) میفروخت مامانش جدا شده بود خودشم بیکار بود
مالی هم من با 16 سال سن خیلی از اون بالاتر بودم
بچه ها واسه من کیسای خیلی عالی تری بود ولی من عاشق این یه نفر بودم!!
رابطمون 6ماه گذشت واااقعاااا از ته دلم دوسش داشتم اولین کسی بود که به چشم سرگرمی نگاهش نمیکردم همه احساسم و همه چیمو پاش ریختم
بعد شش ماه دوستم عادت داشت چتامونو بخونه چتمونو خوند گفت اه اه آتی خاک بر سرت ک یذره احساس نداری گفتم چرااااا گفت اینهمه بهت میگه دوست دارم تو یکبارم نگفتی
شبش فکر کردم گفتم خب من که دوسش دارم چرا بهش نگم
پی ام دادم گفتم علی گفت جان گفتم یچیز بگم گفت بگو گفتم دوست دارم
اونموقع خیلی قربون صدقم رفت منم که بچه بودم و خررررر!
ولی اون دوست دارم همانا سرد شدنمون همانا!