کسی حرفی بهتون بزنه ک اصلا توقع نداشتین و شدیدا احساس سرخوردگی و ناامیدی کنین ؟
دیروز مامانم بهم گفت اصلا فکرشو نمیکردم بتونی مترجمی قبول شی من ازت خیلی نا امید بودم همش میترسیدم هیچ جا قبول نشی مایه آبرو ریزی بشی
اره داداشم
واقعا ازش توقع نداشتم
خیلی دلم گرفت
من درسم از کلاس اول خیلی خوبه و عاشق مدرسم
ولی نزدیکای کنکور واقعا کم اورده بودم
دانشگاهو با شور و شوق شروع کردم و الان معدل الفم
به ارشد و ادامه تحصیل خیلی فکر میکنم
ولی با این حرف مامانم احساس خنگی کردم
حس کردم مامانم هیچ امید و اعتمادی بهم نداره
مامانه دیگه بنده خدا خواسته تعریف کنه . حالا من بودم کلی مسخره بازی با مامانم درمیاواردم میگفتم آره مامان جون اصلا بتو نرفتم خخخ
آره شوهرم هزاران بار بهم گفته توام به دل نگیر بیخیال مادره منظوری نداشته
خب آره خیلییی
مثلن من هر وقت مطلبی مینویسم اینجا از برداشتهای ناروا کاربران هرلحظه امکان داره ناراحتم کنن
پس یکجای کار خودت میلنگه. از خودت تعریف کن هرکار مثبتی انجام میدی براش تعریف کن بگو بقیه هم ازت تعریف کردن بهش نشون بده اون دختر کوچولویی که تا الان همش باید حواسش بهت میبوده نیستی. تو بعضی چیزا که مامانت حساسه خودتو حتی بهتر از مامانت نشون بده. گاهی لازمه کارایی بکنی که مادرت تعجب کنه و بعدا به این باور برسه که بیشتر از اونی هستی که فکرشو میکرده
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
