من مادرشوهرم بهم گفت تو چون عروس کوچیکی از تو توقع دارم همه کارها رو بکنی و عروس های بزرگش هیچی.چند وقت پیش ختم پدرشوهرم بود جاریهای بزرگ نشسته بودن فقط من و جاری کوچیکم کار میکردیم خدانکنه یه دقه مینشستم میشدم خار تو چشم مادرشوهر.اما جاری بزرگ اگه یه استکان جابه جا کنه بهش میگه نکن یا کلی تشکر میکنه انگار خونش رنگی تره .نمیدونم چیکار کنم؟
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
تو همه روزای سختی که به من گذشت رو دیدی💐 من همیشه حضورتو تو زندگیم حس کردم❤ یه روز ازت یه پسر خواستم تا حامی و تکیه گاهم بشه و تو بهم دادیش ❤ حالا ازت یه دختر خواستم که مونس و همدمم بشه و بازم تو بهم دادیش ❤ گفتی ان مع العسر یسرا ، فان مع العسر یسرا💐 بابت همسر خوبم، خونه نقلی و پر از آرامشم و این روزای زیبایی که از سختی به آسونی رسوندیم شکرت ❤ حالا من مامان یه آقا پسر خوشتیپ و یه نی نی دختر خانم زیبا هستم 😍
اولای عروسیم که تازه دوهفته بود عروسی کرده بودیم زیاد کار نمیکردم تو خونه بهم گفت فکر کردی واسه کردن اوردیمت باید کار کنی ،خیلی از این حرفش ناراحت شدم
ان شالله ۹۹/۹/۹تو خونه خودم سالم و سلامت کنار همسر و فرزندانم هستم ان شالله
بزن تو دهنش به من میگه پسرمو بردی خارج کشور این خرفا گفتم عزیز خان من نبردم من مامانم بابام رفتن شازده پسر شمام منو از جلو مدرسه تا خونه تعقیب کرد منو گرف ناراحتی توم بیا پیشمون
خُدایا اگه من نبودم دنیات عقده هاش سر کی خالی میکرد
وقتی جاریم با پارتی رفت مربی پیش دبستانی شد بهم گفت خیلی تنبلی ک هیچ کاری نداری و همش خونه ایی البته دو ماه بعدش جاریم بهشون زبون درازی کرد و دعوا کردن باهم