بچه ها امروز من یه خواب خیلییی قشنگ دیدم یه حس فوق العاده خوبی داشتم تو خواب، هیچوقت تا حالا همچین حسی تو دنیای واقعی نداشتم...خواب دیدم ما یه گروهیم چن تا دختر چن تا پسر که یه کار خلافی کردیم که پلیسای شهر دنبالمونن، خودشم ایران نبودیم یه کشور دیگه بودیم، خلاصه دیدم از قضا منو یکی از اون پسرا عاشق همیم، بعد قرار میزاریم که با قایق فرار کنیم بریم غار، پسرا گفتن بزارین اول ما بریم ببینیم خطری چیزی تو راه نیس بعدا شما بیاین...
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
خلاصه دیدم اونا که رفتن یه صدای وحشتناک از رودخونه میاد، من دیگه کم مونده سکته کنم فک میکردم اتفاقی ...
وای چقدر عجیب! منم قبل از آشنایی وازدواجم، خواب دیدم یکیو بغل کردم و اصلا نمیدونم هم که کی بود. ولی یه حس واقعا غیر قابل توصیف بود... هنوز یادمه. و الان شبیه همونو دارم خدا رو شکرر.
بعد از اون خوابه خیلی زود آشنا شدم با همسرم. ایشالا واسه شمام خیره