2733
2734

#دختری_باموهای_سپید_در_دهه_دوم_زندگی_اش 

شیرین.قلیوند#  _۲

برگشتم سمت صدا و دیدم کیفم رو گرفته سمتم

گوشه کیفم رو گرفتم و کشیدم سمتم

همزمان با دست چپم عکس پامو گرفتم و گوشیو آوردم بیرون

پیامک بود از مادرم


ببخشین من الان بیام


حرکت کردم سمت بیرون

پامو می‌کشیدم و همزمان شماره مادرم رو گرفتم

با جانم مادرم ایستادم و با همه توان اشک ریختم

شیرینم از صبح کجایی گوشیت خاموش بود

سریع نفس گرفتم

فدات بشم آنام،من بیرونم گوشیم خاموش میشه رسیدم خونه تماس میگیرم نگران نشو

و سریع انگستمو بردم سمت دکمه قرمز

آنقدر فشار دادم که با ویبره اش فهمیدم خاموش شد

_چرا اومدین بیرون

دستمو حایل کردم بین صورتم که اشکمو نبینه

و آرام گفتم

+صدای محیط,نگرانم میشن

_بریم؟

+کجا

_پاتونو ببندن

کیف و پرونده عکس روگرفت و راه افتاد

بی هوا اشک میریختم

و پشت سرش لنگ لنگان میرفتم

بی هوا برگشت

_درد دارین

+نه و سرمو انداختم پایین

اما درد داشتم

من درد متحرک بودم

من درد بودم که اشک می‌ریخت

من همان درد بودم که میسوخت

قسم به آخرین لحظه ی دیدارمان که درد داشتم

 مرگ را جلو چشمانم دیدم امروز

برایِ اولین بار نابود شدنم را حس کردم

صدایِ شکستن قلبم را شنیدم 

تکه هایش زخمی کرد تمامِ وجودم را

قسم به آخرین شیرین صدا زدنم

 که درد داشتم

قسم به همین قطرات اشک که بعد از آن زخم به اندازه هزار سال برایم گذشت

درد یعنی

باور کنی هیچ چیز سر جایش نیست

درد رخنه کرده به وجودم

مثل همین سرما

مثل همین دی ماه که بدونِ تو از راه رسید




کپی آزاد

فقط با اسم نویسنده


بر قامت دلربای مهدی عج صلوات.کور و کَر عشقیم؛ تو کَر، من ز تو کَرتر🤕                                    تو خاک به سر هستی و من خاک به سر تر😑😒                               گویند که عشّاق جهان عقل ندارند🤪                                                یعنی تو خَری، من به مراتب ز تو خَرتر
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687