2733
2739
عنوان

می‌خوام با دوستم قطع رابطه کنم

| مشاهده متن کامل بحث + 6074 بازدید | 116 پست

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

خلاصه گذشت و این رفت و آمدها و محبتای عجیب و زیاد دوستم به من ادامه داشت تا اینکه پدرمم ۷ ماه پیش فوت کرد، دوستم باز برای مراسم و این چیزها خیلی اومد و رفت و حتی رابطه ش با خواهرمم صمیمی کرده بود و حتی بعد از چهلم برامون لباس خرید و آورد تا لباس های سیاهمون و عوض کنیم ، من تا حالا خونه شون و نرفته بودم تو این همه سال و اون هی به من و خواهرم اصرار می‌کرد که بریم خونه شون و حتی می‌گفت قرار بذاریم خودم میام میبرمتون. یعنی می‌خوام بگم به هر دری میزد رابطه مون بیشتر و نزدیکتر بشه و رفتارهاش عجیب شده بود و می‌گفت شما فلان غذارو دوست دارید ، من درست کنم بیارم ؟! 

بعد یه بار زنگ زد گفت میخواد برامون نذری بیاره ، یه بارم سمبوسه خودش پخته بود برامون آورد حتی زنگ زد قبلش و گفت اگه سس گوجه ندارید از بیرون بگیرم و باهاش بیارم

2728

خواهرمم که تا قبل از این از رفت و آمد ندا به خونه مون خوشش نمیومد دیگه ازش تعریف میکرد و می‌گفت چه دختر خوب و فهمیده ایه و اونم نظرش مثبت شده بود بهش. یادمه تو این مدت که خیلی میومد و می‌رفت هم با من مدام از اون داداش بزرگش حرف میزد و هی می‌گفت من دوست داشتم با هم ازدواج کنید ، من برای داداشم اومدم خواستگاریت و هر دفعه میومد می‌گفت ، منم فکر میکردم شاید دوباره میخواد من به ازدواج با داداشش فکر کنم و این محبتاش هم شاید به خاطر همینه تا اینکه یه روز که با هم بیرون قرار گذاشته بودیم بالاخره حرف دلش و زد 

بهم گفت یه موضوعیه که ذهنش رو مشغول کرده و به خاطرش شب قبل خوابش نبرده و چند روزی هم بوده حالش خوب نبوده. منم گفتم ببخشید عزیزم که با این حالت به خاطر من اومدی بیرون و این حرفا ، گفت نه من خودم میخواستم ببینمت حتما و باهات حرف بزنم. گفتم بگو عزیزم می‌شنوم. کلی من من کرد و انگار سختش بود بگه‌ ولی من دیگه شک کرده بودم. گفت یه موضوعیه خیلی سخته برام بگم و خجالت میکشم و قلبم الان می‌خوام بگم داره می ایسته و این حرفا. من دیگه فهمیدم چی میخواد بگه ، گفتم کسی و دوست داری میخوای من بهش بگم؟

2740

گفت آره برادرت سعید و. با اینکه انتظارش و داشتم اما هنگ کردم گفتم آخه تو کی سعید رو دیدی؟ گفت اون روز که منتظرت بودم تو ماشین از خونه تون اومد بیرون دلم براش رفت یا اون روز از مراسم بابات که داشتیم میومدیم اون با موتور پشتمون میومد و حواسش به ما بود.


قبل این حرفا خیلی اصرار داشت حرفی که میخواد بزنه بین من و خودش و اونی که میخواد باهاش حرف بزنم بمونه از همینجا بود که من شک کردم و منظورش و گرفتم.



راستش رو بخواین خیلی حال بدی بهم دست داد و خیلی خودم و نگهداشتم که حتی حال بدم و تو ظاهرم نشون ندم ، اما خودم میدونستم داداشم هیچ نظری روش نداره و نمیخوادش ، چون داداشم تحصیلات و خانواده ی طرف خیلی براش مهم بود و اینکه دختری که میخواد بگیره حتی دوست پسر نداشته باشه قبلا چه برسه یه بار عقد کرده باشه.


به خود ندا هم گفتم که ندا اما سعید نظری رو تو نداره و داداشای من با ما خواهرا خیلی راحتن و اگه از کسی خوششون بیاد به ما میگن . اون اما انگار حرفم و نمی‌فهمید و اصرار کرد که نه تو باید باهاش حرف بزنی در مورد من و خیلی هم عجله داشت

منم که دیدم خیلی اصرار داره گفتم باشه باهاش حرف میزنم و بهت خبر میدم. خدافظی کردیم و رفت . بعدش من اومدم خونه و فوق العاده حال بدی داشتم . به این فکر میکردم که همه ی اون محبتا و صمیمیت ها و ادعای دوستی و تعریف کردن هاش از من و همه ی اینا فقط به خاطر داداشم بوده نه به خاطر من. فکر میکردم تو دنیا ی دوست خوب و واقعی دارم و به خاطرش خوشحال بودم اما خرابش کرد. فهمیدم وقتی هر بار میومد می‌گفت من برا داداشم اومدم خواستگاریت منظورش این بوده که من که برای داداشم اومدم خواستگاریت تو هم باید برای داداشت میومدی خواستگاری من ، در حالیکه داداش اون خودش منو خواسته بود ۷ سال هم از من بزرگتر بود و تازه اصلا قابل مقایسه با داداش من نبود ، نه تحصیلات داشت ، نه خوشنام بود و آدم تاپی نبود که مهم باشه ، از نظر خانوادگی هم پدر و مادر دوستم هر دو بی سواد بودن و برادارش هم که تو محل خوشنام نبودن و مشکل اعتیاد و زندان و این چیزا رو داشتن . اما پدر و مادر من هر دو تحصیلکرده و تو خانواده مون اصلا آدم شر و خلاف کار و معتاد نبود و فقط همون داداشم رضا سیگار می‌کشید و سعید هم که فوق لیسانس و کارمند بانک بود اما دوستم همون ابتدایی درسش و رها کرده بود ویک بار عقد کرده بود و یک سال هم از سعید بزرگتر بود

خیلی ناراحت بودم ولی با این حال به خاطر عجله ی دوستم همون شب قضیه رو برای سعید دور از چشم بقیه تعریف کردم و ازش قول گرفتم به هیچکس حرفی نزنه. داداشم خیلی متعجب بود و همون موقع هم جواب منفی داد و من گفتم نمی‌خوای یه بار باهاش حرف بزنی گفت نه ، تو که معیارهای منو می‌دونی ، حرفشم نزن.


به دوستم که جوابش و گفتم ، گفت تو بازم باهاش حرف بزن ، بهش بگو بیاد بیرون یه بار با هم حرف بزنیم ، یه بار حرفام و بشنوه بعد تصمیم بگیره. منم گفتم باشه من بازم باهاش حرف میزنم.‌ فرداش خود داداشم یه چندتا سوال در مورد ندا ازم کرد ، منم جواب دادم ، بعدش دوباره گفتم نمی‌خوای یه دفعه حرف بزنی باهاش ، تو که دخترایی که عمه معرفی می‌کنه میری میبینی خب با اینم یه بار حرف بزن ، گفت نه نمی‌خوام ، میترسم با حرفاش گولم بزنه و دلم براش بسوزه ولی اصلا معیارهام و نداره و پشیمون میشم

بازم به دوستم نتیجه رو گفتم ، باز اصرار که بیشتر باهاش حرف بزن و ادعا میکرد عاشق داداشم شده و من می‌ترسیدم حتی بگه شماره داداشت و بده خودم باهاش حرف بزنم ، برای همین از داداشم پرسیدم اگه اینو گفت چی بگم؟ گفت نمیگه. گفتم اگه گفت چی؟ بدم بهش؟ گفت نه اصلا.

چند روز دیگه گذشت و من بازم دو سه بار با داداشم در موردش حرف زدم ولی جوابش منفی بود و آخرش گفت بهش بگو دوست دختر دارم نمی‌خوام ببینمش ، نه ندارو نه هیچ دختر دیگه که بهم معرفی کنین. منم اینو به ندا گفتم و اونم دیگه بی خیال شد اما بهم گفت اگه این و نمیگفتی و کسی تو زندگیش نبود حتی با دسته گل و رسماً میومدم خواستگاریش   

نگو ک بازم بعد یه مدت گیر داد به داداشت

🌹 "رَبِّ هَب لی مِن لَدُنکَ ذرِّیَّه طیِّبه انَّکَ سمیع الدعاء" 🌹    من به دستای خدا خیره شدم معجزه کرد😍😍خدایا شکرت برای این معجزه،،هزاااااار بار شکرت،، بعد از نه سال و پنج ماه انتظار و تلاش ۹۹/۸/۲۴ ازمایش بارداری م مثبت شد،،،۹۹/۹/۱۵رفتم سونوگرافی و به لطف خدا قلب میوه ی دلم تشکیل شده بود،،۹۹/۱۰/۱۷ هم صدای قلبشو شنیدم و با چشمای لبریز از اشک شوق از خدا خواستم که همه ی اونایی که منتظرن این لحظه رو بچشن و این اشک شوقو بریزن،،اینارو نوشتم تا اونایی که عین خودم منتظرن،،امضامو بخونن و امیدوار بشن به ادامه ی مسیر،،به مسیری ک سخته ولی وقتی صدای قلب بچتو میشنوی تمام اون سختیا رنگ میبازن،،،محتاج دعاتون هستم و دعاگوی همه منتظرا،،خدایا بازم شکرت به عدد تپش های قلبم شکرررررررر،،رب هب لنا من لدنک ذریة طیبة انک سمیع الدعاء،،اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز