عصر نوجه گوش دادم در مورد حضرت زینب گفت
یکم گریه کرذم دیذم بمونم زیاد گریه میکنم
خاموش کردم اومدم اتاقم بیکار بودم درازیدم
از بس گوشی زل میزنم چشام درد میکنه چند وقته
به خودم گقتم دراز بکش چشات ببند خودتو هم ناراخت نکن باز میگرن میگیری
ترکی مرثیه واس حضرت زینب میگفت ادم جیگرش کباب میشد
نیم ساعت بعد بابا اومد لباس برداره بره نون بخره
منو دید درازیدم اف اوف میکرد
اصلل هیچی نگفتم
به چرتم ادامه دادم
بعد رفتم ۹ فیلم ببینم
مامان گفت بیا شام گفتم اصلا گشنم نیس نمیخورم
بعد اون اومد سر سفره