بعد اینکه قرار شد محرم شیم و خانواده ها باخبر بودن و ما خیلی عاشق هم بودیم اما نسبتا مذهبی بودیم.
حدود دوماه شوهرم دیگه صمیمی تر شد دست نمیزد بهم ها ولی مثلا پشت موتورش نشستم یه بار 😁
یا میگفت تو تل بیا بغلم و جانم عمرم و اینا. قبلش میگفت گلاب خانم. بیاید ببینمتون. بعدش میگفت عشقم فردا باید بیای ببینمت ها دلم تنگه اینمد لی شدیم.