۱۸ سالمه ی پسرعمه دارم ک خیلی بی شعوره اینو دوسال پیش نمیدونسم شمارشو از تو گوشی بابام برداشتم و بهش اس دادم دو روز باهاش حرف زدم اونم ن طوری ک مثلا دوس پسرم باشه
اون بم گف ک دوسم داره بعدش من گفتم نمیشه و فراموش کن و دیگ باهاش حرف نزدم اون گف ک دنبالم بود هروقت ک میرفتیم خونشون اس میداد دوباره ولی من جواب نمیدادم تا فراموش کنه ی شب از خودکشی اینا حرف زد منم ترسیدم و برای همیشه باهاش بهم زدم و دیگ جواب هیچی رو ندادم تا اینک اونم ول کرد.قضیه مال دو سال پیشه وقتی ک خام بودم من میدونم ک اشتباه کردم نباید بهش اس میدادم ولی بعدا پشیمون شدم و دیگ تموم شد همه چی میترسیدم بابام بفهمه منو بکشه چون پسرعمم ادم قابلی نیستش.
گذشت و گذشت تا اینک دیشب عموم گفت ک کسیو دوس داری؟ گفتم ن چطور گف من میدونم با فلانی حرف میزدی کم مونده بود گریه کنم گفتش ک من میدونم این چیزا طبیعی هستش اگ قرار بود ب کسی بگم تو این دو سال میگفتم...مطمعن باش ک نمیگم گفتم ن بابا دوس داشتن چیه هیچی نیس بخدا راس میگم گفنم از کجا میدونی گف خودش گفته ک حرف میزدین تازه پسرعمه بیشعورم به عموم گفته ک بهش(ینی من)هزچقد میگفتم بیخیال من شو این رابطه اخرش هیچی نیس ولی میگف ک ن من دوست دارم
اینم بگم ک وضع مالی ما خیلی خوبه ولی وضع مالی عمم اینا خیلی بد. عموم گف اون اگ تورم بخاد بخاطر پول بابات میخاد ولش کن گفتم بخدا من اصن ب اون فکرم نمیکنم
فقط ی بچگی کردم ک اس دادم بهش
الان میترسم ک بابام بفهمه و همه کاسه کوزه ها سر من بدبخت بشکنه ک هیچ تقصیری ندارم ففط از سر نادوووونی اس دادم ب اون بیشعووورر
بابام اندازه چشاش ب من اعتماد داره نمیخام اعتمادش از بین بره و ناامیدش کنم ک دخترش بده میترسم از اینک عموم وقتی ی اتفاقی افتاد ب همه بگه خودتونم میدونین ک هرچی بشه همه میگن مقصر دختره هس...