2737
2734
عنوان

داستان واقعی یک مسافر

600 بازدید | 15 پست

سلام..

چند روز پیش سفری با اسنپ داشتم.(بعنوان مسافر).

اونروز خیلی بدشانسی آورده بودم و ناراحت بودم، آخه باطری و زاپاس ماشینم رو دزد برده بود.


راننده حدودا ۴۰ سال داشت و آرامش عجیبی داشت و باعث شد باهاش حرف بزنم و از بدشانسیم بگم.


هیچی نگفت و فقط گوش میکرد.


صحبتم تموم که شد گفت یه قضیه‌ای رو برات تعریف میکنم مربوط به زمانی هست که دلار ۱۹ تومنی ۱۲ شده بود.

گفتم بفرمایید.

برام خیلی جالب بود و برای شما از زبان راننده می‌نویسم.


◀️ یه مسافری بود هم سن و سال خودم ، حدودا ۴۰ساله. خیلی عصبانی بود.

وقتی داخل ماشین نشست بدون اینکه جواب سلام منو بده گفت: چرا انقدر همکاراتون ......(یه فحشی داد) هستند.

از شدت عصبانیت چشماش گشاد و قرمز شده بود.

گفتم چطور شده، مسافر گفت:

۸ بار درخواست دادم و راننده‌ها گفتن یک دقیقه دیگر میرسند و بعد لغو کردند.

من بهش گفتم حتما حکمتی داشته و خودتو ناراحت نکن.


این جمله بیشتر عصبانیش کرد و گفت حکمت کیلو چنده و این چیزا چیه کردن تو مختون و با گوشیش تماس گرفت.

مدام پشت گوشی دعوا میکرد و حرص می‌خورد.( بازاری بود و کلی ضرر کرده بود).

حین صحبت با تلفن ایست قلبی کرد و من زدم بغل و کنار خیابون خوابوندمش و احیاش کردم.

سن خطرناکی هست و معمولا همه تو این سن فوت میکنن.

چون تا به بیمارستان یا اورژانس برسن طول میکشه.


من سر پرستار بخش مغز و اعصاب بیمارستان ..... هستم و مسافر نمی‌دونست.

خطر برطرف شد و بردمش بیمارستان کرایه هم که هیچی!!!


دو هفته بعد برای تشکر با من تماس گرفت و خواست حضوری بیاد پیشم.

من اونموقع شیفت بودم و بیمارستان بودم.

تازه اونموقع فهمید که من سرپرستار بخشم.

اومد و تشکر کرد و کرایه رو همراه یه کتاب کادو شده به من داد.

گفتم دیدی حکمتی داشته.

خدا خواسته اون ۸ همکار لغو کنن که سوار ماشین من بشی و نمیری.

تو فکر رفت و لبخند زد.

من اونموقع به شدت ۴ میلیون تومن پول لازم داشتم و هیچ کسی نبود به من قرض بده.

رفتم خونه و کادو مسافر رو باز کردم.

تو صفحه اول کتاب یک سکه تمام چسبونده بود!


حکمت خدا دو طرفه بود.

هم اون مسافر زنده موند و من هم سکه رو ۴میلیون و چهارصد هزار تومن فروختم و مشکلم حل شد.


همیشه بدشانسی بد شانسی نیست.

ما از آینده و حکمت خدا خبر نداریم.


اینارو راننده برای من تعریف کرد و من دیگه بابت دزدی باطری و زاپاسم ناراحتیمو فراموش کردم.


من هم به حکمت خدا فکر کردم.



@kash_kool

** حسبنا الله و نعم الوکیل  **  ** لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم **                                                                       بین ۷۲ سر کاش سری بود مرا


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731

حکایت استخاره


یکی از اساتید حوزه نقل میکرد میگفت: روزی یکی از شاگرداش بهش زنگ میزنه که فورا استاد واسش یه استخاره بگیره استاد هم استخاره میگیره وبهش میگه:بسیار خوبه معطلش نکن و سریع انجام بده.


چند روز بعد شاگرد اومد پیش استاد وگفت:

میدونید استخاره رو برا چی گرفتم؟

استاد:نه!!!

شاگرد:تو اتوبوس نشسته بودم

دیدم نفر جلوییم،پشت گردنش خیلی صافه وباب زدنه؛

هوس کردم یه پس گردنی بزنمش.

دلم میگفت بزن.عقلم میگفت نزن هیکلش از تو بزرگتره میزنه داغونت میکنه.

خلاصه زنگ زدم و استخاره گرفتم وشما گفتین فورا انجام بده.


منم معطل نکردم وشلپ زدمش.

انتظار داشتم بلند شه دعوا راه بندازه امایه نگاهی به من انداخت وگفت استغفرالله.

تعجب کردم گفتم:ببخشید چرا استغفار؟!؟!؟!


گفت: دخترم یه پسر بیکار رو دوست داره  و من با ازدواج اون مخالفت کردم ولی پسر همکارم که وضعیت مالی خوبی دارن به خاستگاریش اومده و میخوام مجبورش کنم که زن پسر همکارم بشه و الان توی دلم داشتم به خدا میگفتم خدایا اگه این تصمیمم اشتباهه یه پس گردنی بهم بزن که بفهمم.


تا این درخواستو کردم تو از پشت سر محکم به من زدی!!!


💫همیشه با خدا مشورت کن. درسته بهت پس گردنی میزنه ولی نمیزاره تصمیم اشتباه بگیری

یه داستان هم من بگم

بگو عزیزم

** حسبنا الله و نعم الوکیل  **  ** لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم **                                                                       بین ۷۲ سر کاش سری بود مرا
2738
حکایت استخاره یکی از اساتید حوزه نقل میکرد میگفت: روزی یکی از شاگرداش بهش زنگ میزنه که فورا استا ...

قبلا خونده بودم .. حقیقت داره یعنی ؟

جالب بود

** حسبنا الله و نعم الوکیل  **  ** لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم **                                                                       بین ۷۲ سر کاش سری بود مرا
کاش پشت همه اتفاق های بد زندگیمون ی اتفاق ب این خوبی اینجوری باشه. من ک هنوز از حکمت بدترین اتفاق ز ...

بگو آجی

چی شده

** حسبنا الله و نعم الوکیل  **  ** لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم **                                                                       بین ۷۲ سر کاش سری بود مرا

خیلی زیبا بود 

ولی حیف ک داستانه

خدایا منو ببخش .... ولی هنوز علت حکمت ها رو نفهمیدم

زندگی من پراز حکمت های بود ک علتش رو نفهمیدم

پر از آرزوهای ک شدن حسرت

سعی میکنم کمتر بیام.... اخه تعداد افرادی که کسی نبوده روی ادب و فرهنگشون نظارت کنه زیاده متاسفانه
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز