بابامم برگشت گفت اینجا نیا اصلا نیا مگه خودت خونواده نداری
بجه ها خیلی خیلی خیللللللللللللی دلم شکست
تموم کارای مریضی مامانمبا من بود جقد با شوهرم بردیمش بیمارستان منتی نیس ولی خیلی از رفتار بابام ناراحت شدم
وقتی راحت خودش ب من بی احترامی میکنه دیگه از خاهرم توقعی ندارم با مامانم دو شب قبل رفتیم روضه میگفت غلط میکنین میرین روضه ن نمازی ن خدایی ن امام حسینی هیجی
ب منم میگه روضه نرو
کاری ب اینا ندارم ولی خیلی ناراحت شدم از خونه بیرونم کرد