شوهرم تعریف کرد یه روز بچگیاش عموش تصادف میکنه زنگ میزنن خونه ایناخبر بدن شوهرم برمیداره طرف میگه بگو به بابات عموت تصادف کرده تو کلینیکه شوهرمم که بچه بودگفت زیادمتوحه نشدم، وقتی باباش میاد شوهرم میگه فلانی زنگ زدگفت عموتصادف کرده الان تو پیک نیکه😀😀
با دختر داییم توی باغ میرفتیم لب استخر، پاهامونو میزدیم توی اب شلوارامون خیس میشد، مامانامون دعوا میکردن. ماهم یه دستمال بزرررررگ میذاشتیم توی لباسمون قلمبه میشد در حد ماه نهم ،که بعد اب بازی پاهامونو خشک کنیم شلوارامون خیس نشه، میگفتن اون چیه زیر لباس؟میترسیدیم بگیم چیه و برای چه کاری
واااای یاد ی چیزی افتادم😂
من ی بار با پسر عمم که چند سالی ازم کوچیکتر بود الاکلنگ سواری میکردم من قدم بلندتر بود پامو میزدم زمینو میرفتم بالا اون محکم میخورد زمین بعد از درد جیغ میزد من فک میکردم داره از هیجان جیغ میکشه هر بار بیشتر تلاش میکردم محکم تر پابزنم برم بالا آخرش تا اشکشو ندیدم نفهمیدم داره درد میکشه خب چمیدونستم پسرا تو شلوارشون ی چیزی دارن که انقد حساسه خدا کنه عقیم نشده باشه😓😁
وای منم یه بار با مامانم رفته بودم مشاوره.چون نوبت دندون داشتم دیگه مامانمم منو با خودش برد ک بعدش بریم دندون پزشکی
بعد مشاور بین حرفاش گف تمایلات جنسی..دیدم همه ی زنای اونجا منو نیگا کردن...منم شک کردم خیلیگفتم ینی چی بوده که اینا منو نیگا کردن
برگشتم خونه از همون عمم پرسیدم تمایلات جنسی ینی چی
بم اخم کرد...گفت هیچ جا نگو اینو
حسابی خرج مینداختین رو دستشون ها 😃 ما استخر نداشتیم. میزاشتیم مامان بابامون بخوابن بعد میرقتیم تو حیاط راه اب زو میگرفتیم بعدش شیر اب رو باز میکردیم و حیاط پر اب که میشد کلی اب بازی میکردیم. 😃 و طبق معمول مادر ما ه حسابمون میرسید. اما یبار مامانم اومد گفت میتدنیم بریم تو حیاط مثل همیشه اب بازی کنیم. بعد اونها رفتن بخوابن. حالا من هیچوقت موقع اب بازی نمیرفتم داخل ها. اون روز نمیدونم چطور شد رفتم داخل. صاف رفتم سمت اتاق مامان بابام میخواستم در رو باز کنم که دیدم در قفله. بعد مامانم هی داد میزد کیه کیه چی میخوای. من هم گیر داده بودم که میخوام بیام داخل یه وسیله بردارم.
😁
