انقدر بی توجهی و بی محبتی و بی اعتنایی از شوهرم دیدم که دیگه توانی برای زندگی کردن ندارم.
توو خیابون هم که راه میریم یا جلوتر از منه یا پشت سرم.
یه کلمه محبت آمیز. یه غیرت مردونه. یه جذبه ی کوچیک. یه توجه. یه مهر و مهربونی.
به دلم موند یه بار باهاش حرف بزنم توو چشمام نگاه کنه. نگاهش به موبایل و تلویزیون و روبرو و ... نباشه.
به دلم موند یه بار که حرف میزنم یهو نپره به یه موضوع دیگه.
توجه کنه. کار متفرقه انجام نده.
به دلم موند نازمو بخره. یکم رمانتیک باشه.
به دلم موند وقتی پریودم نوازشم کنه. کمکم کنه.
خدایا خسته ام...
نمیتونم کامنت جواب بدم. ببخشید بچه ها