اتفاق خاصی نیافتاد.
الان تازه مراسم تموم شد.
وقتی بار اول دیدم یه لحظه نگاهش مکث کرد و خیره شد بعدش ظچظسرشو انداخت پایین.
بعدشم ی سینی آورد تو آشپز خونه منو مامانم بودیم سلام کرد و احوال پرسی.
ولی سرش رو بلند نکرد منم همینطور.
آخر شب هم یا داداشم شوخی میکرد.
من دختر عمم بغلم بود بی قراری میکرد دادم داداشم آرومش کنه.
دیدم دوتایی دارن بچه رو آروم میکنن.منمرفتم گرفتم دادم ب عمه ام ..
کلی اتفاق افتاد .ولی ساده و کوتاه