حالا یبار شوهرم ک داشت میومد بهش گفتم رب و تخم مرغمون تموم شده، خرید کرد بعد عادت داره یه سر میزنه ا ...
یه بار خونه مادرشوهرم بودم روز جمعه بود بابا مامانش نبودن فقط خواهر حسودش بود در ظاهر همش قربون صدقه من میرفت خواهره ولی منکه میدونم چقد حسوده همسرم یهو گفت برم بیرون الان میام.اومد دیدم کلی خوراکی هایی که دوست دارم رو گرفته البته به خواهرشم داد دیدم برگشته میگه چی شده اینقد مهربون شده یا هی میگفت مشکوک میزنه حالا انگار ما خوش باشیم و چهار تا خوراکی بخره چه ضرری بهش میرسه یه بستنی یه کیلویی هم خریده بود شب شد رفتیم بخوریم دیدم نیست خواهزش گفت از دستم ول شد رو سرامیک ریختم آشغالی.واقعا حرصم گرفته بود ولی هیج وقت هیجی نگفتم.هر کی غیر من نصیبشون میشد پدرشون رو در میاورد.
دوستان من سامارا هستم عضویتم سال 95بود ولی به دلایلی کاربری قبلیم حذف شد
ولی تو یه ساختمونیم. طبقه هامونم با هم خیلی فرق داره.
ولی خب، اینم هست ک اگ راهمون دور بشه دم ب دیقه شوهرمو میکشه سمت خودش یا دم ب دیقه میخان بیان خونم، اینجوری ک نزدیکیم شوهرم روزا سر میزنه لازم نیس من زیاد ببینمشون
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘