بنظرتون من دیونه شدم؟

یبار با شوهرم دعوام شد خیلی اخلاقش بد بود کلی گریه کردم نماز خوندم  دخترم چند ماهه بود تبه شدید داشت شیاف و شربتم بهش دادم ولی نمیخابید من خسته بودم سه و ربع شب بود ولی نمیخابید بزور خابوندمش وجفته دوتا دخترام خوابیدم تو اتاق خوابمون بودیم شوهرمم با رفیقش پذیرایی بودن صدای گوشیم تو اتاق خوابمون زنگ میخورد ولی گوشیمو کلا خاموش کرده بودم با خودم گفتم حتما گوشیه دوستشه ولی من درو از تو قفل کرده بودم بعدش پیام اومد با خودم گفتم الان بچمو بیدار میکنن همینجور با خودم میرفتم ک حس کردم یکی پیشم رو تشک دونفره مون ایستاده منم ترسیدم بعد قشنگ پتو روازم کشید ومن ب پهلو خواب بودم باد سرد کولر ب پام خورد من ترسیدم کمرم گرم شد من شروع کردم ب اعوذ بلله گفتن توگوشم گف نترس مادر صداش خیلی جووون بود زن بود منم گفتم اعوذ بلله از هر شری. منو دخترام چشامو باز کردم دیدم پتو از روم من اونورر تشک کشیده شده و انگار کسی گوشش رو گرفته وکشیده ما مستأجریم و شوهرم و دوستش و حتی مستاجرای قبلی گفتن این خونه جن داره