عزیزم
زندگی و سرنوشتت را خوندم. هیچ وقت اینقدر از خوندن داستان زندگی یه نفر متاثر نشده بودم.
خدا رحمت کنه مادرت را...
خدا به دلت قرار بده و برای تو و برادر و همسرت خیر بخواد...
چقدر با احساس و پاکیزه نوشته ای... چقدر با استعدادی تو نوشتن...
مادرت از قبل قرص را گرفته بوده گلم، اون قصد تودکشی داشته...
ربطی به تو یا دعوای همسرت یا حرف خواهرشوهرت نداشته...خودت و دیگران را ببخش
خدا را رحمتش کنه..
از موقعی که قرص را خورده تا وقتی که جون داده، فرصت پشیمونی و توبه داشته و شاید توبه کرده و حتما خدا اونا بخشیده...
خدا بیامرزدش
روحش شاد