2737
2734
عنوان

من خودم را دوست دارم

| مشاهده متن کامل بحث + 898587 بازدید | 5926 پست

دوستان من یه مشکلی دارم البته خصوصیتی هست که هرکسی در موردم فکر کنه سریع متوجه میشم. این موضوع بارها و بارها برام ثابت شده هست. یه بار حضور یکی از آشنایان نزدیک که در جوانی فوت کرده بود را به وضوح داخل خونمون احساس میکردم که پیش خودم گفتم امروز چندشنبه هست.. و بعد دیدم غروب پنج شنبه بود! خودم حیرت کردم و براش فاتحه خوندم.. میخوام از نیروی ضمیر ناخوداگاهم بگم... 

الان یه مدتی بود که بعد از اینکه تیر آخر را از مادرهمسر خورده بودم تصمیم گرفته بودم رها شون کنم که خیلی خوب بود. واقعا حدود یک ماهی راحت بودم و تصمیم هم داشتم و دارم که اسمی ازشون نبرم و اگر همسرم هم چیزی ازشون گفت بی تفاوت فقط گوش بدم... اما الان چند روزی هست این خانم داره ذهنم را میخوره متاسفانه. احساس میکنم پشت سرم حرف میزنه و انرژی منفیش بدجور جذبم میشه...  چکار کنم؟ اعصابم خرد میشه... اگر خصوصیت ذهن خودم را نمیدونستم میگفتم بد  بینی هست یا مثلا به خودم مطمئن نیستم و این حرفا... ولی این نیست انرژی منفیش خیلی میاد متاسفانه... بگید چطوری جلوی پالسهای منفیش وایسم و خودم را از دور ضد ضربه کنم!؟ لطفا لطفا راهنماییم کنید.

از دریا آموختم غرق کنم کسی را که از حدش گذشت......!!


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

اهان ممنون سر میزنم راستش میدونی چیه طناز جون احساس میکنم فقط دارم‌تطاهر میکنم الان واقعا خس ...

ملکه جان یادمه اوایل قوی نبودم میترسیدم خسته بودم ولی ته دلم به خودم می گفتم اشکالی نداره بترسی ولی ترستو نشون نده! حتی اگر قوی نیستی تظاهر به قوی بودن کن! این حرفا رو من اینقد با خودم تکرار می کردم ولی آروم آروم درونی شدن آروم آروم ترسه رفت کنار

ملکه جان باورت میشه الان همسرمه که از قهر من میترسه؟

الان همسرمه که از کم محلی من بیم داره؟

من یادمه اولین باری خودمو زدم به بی تفاوتی همین چند ماه پیش بود چنان می ترسیدم که گاهی حتی یواشکی اشک می ریختم همه چی برام مبهم بود ولی اصلا به همسرم نشون نمیدادم که ناراحتم و اتفاقا موفق شدم بعد از اون دفعات بعد ترسم کمتر و کمتر شد تا جایی که واقعا دیگه نترسیدم

[QUOTE=131517460]بخدا اینهمه زنگ زدن خوبی نیس.دقیقا عین مزاحمته.اولش که قانونسون این بود که هرررر جا ...

آرتمیس جان اگر شما جای دوستمون باشید و مادرشوهر توی سفر هی زنگ بزنه بهش اینطوری میگید؟!!! واقعا از عواقبش نمیترسبد؟ البته نه اینکه جواب ندیم ولی یه مقداری منعطف تر بهتر نیست؟ خوب هر چی باشه مادرشوهر و بزرگتر که هست؟ اگر بزرگش کرد و چندتا گذاشت روشو و به شوهرت ن گفت خانمت زنگ زده اینطوری گفته، اون موقع موضوع را چطوری جمعش میکنید؟ یا اگر این موضوع را بهانه کنه و خودشو و دختراش و شوهرش را بشورونه سرتون چی؟ شما واقعا از پسهمشون با هم برمیاید؟ 

یا در پستی که در مورد اینکه کسی بی اجازه وارد خونتون بشه اون حرفا را میزنید؟ البته میدونم کار بسیار وقیحانه ای هست. ولی اون حرفا به نظرم یه مقدار تند و تیزه و شاید پل های پشت سرو خراب کنه. اینطور نیست؟ 

اگر اینطوری بخواهیم پیش بریم که ما عروسا قطعا انقلاب کردیم. ولی خوب باید از بابت همسر و جاپای همسر خیلی خبلی مطمئن باشیم که این حد را فکر نمیکنم مردای ایرانی بپسندن!!! 

نظر شما چیه؟

از دریا آموختم غرق کنم کسی را که از حدش گذشت......!!
2728
آرتمیس جان اگر شما جای دوستمون باشید و مادرشوهر توی سفر هی زنگ بزنه بهش اینطوری میگید؟!!! واقعا از ع ...

این سوال منم هست.بانوارتمیس هرچقدباخودم کلنجارمیرم نمیتونم اینطوری واکنش نشون بدم.چون میدونم خانواده شوهرم چقدهمه چیوبزرگترمیگن وحرف میزارن روش.

[QUOTE=131517460]بخدا اینهمه زنگ زدن خوبی نیس.دقیقا عین مزاحمته.اولش که قانونسون این بود که هرررر جا ...


البته بانوجان شما اول پستتون گفتین طبق شرایط خودت عمل کن.و چندین بارم برامون یاداوری کردین ....توی تاپیک قبلیتونن اگه اشتباه نکنم متوجه شدم شماهم مشکلاتی داشتین و اول اینقد قوی نبودین یا شوهرتون پشتتون نبود.میخوام بفهمم الان چطوری میتونید اینجوری واکنش نشون بدین.بدون اینکه خانواده ی همسرتون ده برابرش نکنن ,بدون ترس از دعواهای بعدی همسرتون.

ملکه جان یادمه اوایل قوی نبودم میترسیدم خسته بودم ولی ته دلم به خودم می گفتم اشکالی نداره بترسی ولی ...

امیدوارم منم بتونم

منم در جواب بی محلیش بی محل مبکنم

اما انگار خودمو دارم گول میزنم

ی صلوات‌برای حاجتم‌میفرستی ممنون

مشکلات من حرف یه روز دوروز نیس متاسفانه .اتفاقاتین که تو پنج سال به شکل های مختلف اتفاق افتاده و من هر بار یه جوری رفتار کردم و فایده ای نداشته.

من از دو روز پیش تصمیم گرفتم با پسرم برم یه جاهای پرشکوفه با طبیعت بعاری عکس بندازیم.از قضا پدرشوهرم باغ میوه داره ولی عرفشون اینه که اگه بخایم بریم باغ فققققققط لاید با پدر و مادرشوهرم بریم و وگر تنها بریم نااااااااراحت میشن.منم به شوهرم گفتم دلم میخاد برم با پسرم یه جایی که بتونیم عکسای بهاری بندازیم.(من یه باغ دیگه رو گفتم البته)شوهرم به بهونه اینکه امنیت نداره گفت خوددم باهاتون میام.ولی به محض اینکه ما سوار ماشین شدیم یهو گفت دوباره کدوم یک از دوستات رفتن لکس بهاری گربتن که تو یاد گرفتی؟(اینم بگم که مادرشوعرم یه همسایه و دوست فضول داره که نود درصد مسائل زندگیشونو مزدونه و دخالت میکنه توشون مادرشوهرم کاملا استقبال میکنه)من ازین حرف که یه چیزی رو از دوستام یاد گرفته باشم بدم میادو سریع گفتم من اگر باید آب هم نخورم که تو یه وقت فکر نکنی من تقلید میکنم از کسی.شوهرم هی حرفش رو توجیه کرد و در اصل بدترش میکرد ولی من هر لحظه عصبی تر شدم و آخرش گفتم من اگر بخام به روش دوستام زندگی کنم خیلی مسائل تو زندگیم عوض میشه(دوستان دانشگاه من از نظر اقتصادی و تحصیلی همه عالبن و همه ازدواجای خیلی خوبی داشتن و اینو شوهرم کاملا در جریانه)

بخدا از اول یه ساعتی که من و پسرم بیرون بودیم هی از مزایای باغ عتیقه شون گفت  و هی سر به سر من گذاشت که من ترجیح دادم اصلا دیگه بهش توجه نکنم و فقط بیرونو نگاه کنم.شوهر من اصلا دوس نداره با من و پسرم تنها بریم.نه اینکه بد دل باشه.هی خودشو دعوت میکنه و بعد....  .منم که اصلا ازش نخاستم که بیاد خودش اومد و گند زد به یکی دوساعتی که من رفتم یکم خوش بگذرونم.کاش میفهمیدم تو همین واقعه ایراد کار من چی بوده؟؟؟تو موارد مشابه همین هم اتفاق افتاده .منم بارها بهش گفتم که خودم و پسرم میریم ولی به یه بهونه ای میاد و گند میزنه به همه چیز

2738

شاید بفرمایین اینکه مشکل نیس ‌.ولی من ۲۲ دوروز بود که فقط رفته بودم سر کار و اومده بودم خونه .هییییییچ جایی جز منزل پدر شوهرمو پدرم اونم فقط یه بار نرفتم.خیلی به این تفریح نیاز داشتم. موارد مشابهش زیاده و وقتی یادم میاد اشکم سرازیر میشه.

جای مانترا جان واقعا خالیه

@mantra1388    

به جای خوندن تاپیک های بی محتوای نینی سایت تاپیک "من خودم را دوست دارم" از بانو آرتمیس رو حتما بخونین.   ..                                                                                 اگر تنبلی تخمدان دارید این پیج رو در اینستاگرام ببینید: niloufarpcossupport                                                 همچنین این تاپیک رو از کاربر funlife:                             بچه های تنبلی تخمدان بیاین تاپیک رو پربازدید کنین
ملکه جان یادمه اوایل قوی نبودم میترسیدم خسته بودم ولی ته دلم به خودم می گفتم اشکالی نداره بترسی ولی ...

عزیزم درخاست دارم اگ‌میشه قبولش کن مرسی

ی صلوات‌برای حاجتم‌میفرستی ممنون
 دوست عزيز ايا جوابي هم از خوندن کتاب هاگرفتيد ؟  حالتون با خوندن اين کتاب ها چه طوره &nb ...

عزیزم منم اولش ایطوری بودم

انگار ک فک کن ۲۰ سال اشتباه زندگی کرده باشم همون حس رو داشتم

دوس داشتم تنهای تنها باشم

تو اون برهه کتاب نیمه تاریک رو خوندم منو خییلی عمیق کرد تو تنهاییم

واقعا من خودم حس افسردگی و پوچی دنیارو داشتم

من پیشنهاد میکنم فعلا اسن کتابو نخونی چون منو ک خیلی درگیر کرد

بزار ی مدت دیگ بخونش

ی صلوات‌برای حاجتم‌میفرستی ممنون
ممنونم ملکه جان من کاملا درکت می کنم چون خودم یه زمانی خیلی میترسیدم، سریع از خواسته هام کوتاه میوم ...

در این مورد هم دیشب کلی فک کردم

دیدم اره من میترسم

این ترسم باعث میشه حس بد داشته باشم

میترسم ظرف نشورم بگن اومد خورد و رفت 

میترسم با شوهرم جلوی بقبه وقتی بی احترامی کرد جواب بدن بگن اینا باهم مشکل دارن

میترسم اگ نرم بالا دوسم نداشته باشن

میترسم اگ رو حرفم وایستم شوهرم قهر کنه

میترسم میترسم مینرسم

ی بار قبلا یکی بهم گفته بود این ترسته ک نمیزاره پیشرفت کنی اما انگار تو مدارش نبودم ک متو جه شم یا شایدم نیاز بود بیشتر برام توضیح بده نمیدونم

ب هر حال من فهمیدم باید پا رو ترسم بزارم

از قهر شوهرم نترسم

از بی محلی هاش

از اینک ی چن روزی رابطمون شکراب شه

ی صلوات‌برای حاجتم‌میفرستی ممنون
عزیزم منم اولش ایطوری بودم انگار ک فک کن ۲۰ سال اشتباه زندگی کرده باشم همون حس رو داشتم دوس داشتم ...

 پس براي حال الانم چيکار کنم ؟

نياز دارم  يه روز از خواب بيدار شم و ببينم  همه چي کابووووس بوده  و من دوباره همون دختر کوچيک 5 ساله ام که کنار مامانش ميخوابيد و تا دستاي مانش رو نميگرفت خوابش نميبرد  لطفا برام دعا کنيد  از اين برزخ بيرون بيام و همه چي درست بشه .درضمن من کاربرقدمي ام 
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز