2737
2734
عنوان

من خودم را دوست دارم

| مشاهده متن کامل بحث + 899114 بازدید | 5926 پست
طنازعزیز اینواضافه کنم مادرهمسرمنم دقیقاهمین ادبیات رودارن وبطرزعجیبی اصراردارن توصحبتاشون بگن بچه ...

بیتا جون من فکر میکنم هدف اینجور مادرشوهر ها که البته تعدادشون هم کم نیست اینه که به عروس غیر مستقیم بگن با اومدنت تو زندگی پسرم هیچی عوض نشده و ما همچنان پشت هم هستیم و اصلا بودن یا نبودن تو اثری روی روابط و صمیمیت ما نداره ...البته این نظر و برداشت منه ممکنه دوستان نظرات جالب و قالب توجه دیگه ای داشته باشند که منم از شنیدنش لذت میبرم و استفاده میکنم

طناز جان ان شاالله دوستان میان و همفکری میکنن مطمعنا این حرفا رو بدون غرض نمیگن و به قولی میخان غیر ...

درسته ماهور جان

من فکر می کنم معمولا آدمها وقتی یکی رو رنج میدن درحقیقت میخوان رنج درون خودشونو تسکین بدن! اونا از اول با من دشمنی کردن هر بار پسرشون به من بی احترامی و توهین کرد محکم پشتش بودن تا تونستن دخالت کردن و همه ی اینها دلیلش این بود که من واقعا خاص بودم و خیلی بهتر از خودشون! من تحصیل کرده بودم و مادرهمسرم تحصیلات پایین و خواهرای همسرم لیسانس داشتن! یادمه چند بار که منو همسرم دعوامون میشد مادرشوهرم سریع برمی گشت می گفت خیر سرت تحصیل کرده ای!!!

خب من امتیاز زیاد داشتم و فکر می کنم مهمترین امتیازم محبوبیت فوق العاده زیادم بین فامیل، دوست و آشنا بود. ناگفته نماند همه چه فامیل خودم چه فامیل همسرم رسما اعلام می کردن که چه عروسی خدا نصیبتون کرده!

خب الان با زنی مواجه هستن که هم تونسته اون زندگی خرابو دوباره بسازه، به هیچ عنوان اجازه نمیده کسی مستقیم بهش توهین و بی احترامی کنه و از همه مهمتر موفق شده تمام راه های دخالتو سرشون ببنده پس تنها راهی که براشون میمونه همینه که غیر مستقیم و زیرکانه زخم خودشونو بزنن و عقده گشایی کنن.

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

طنازعزیز اینواضافه کنم مادرهمسرمنم دقیقاهمین ادبیات رودارن وبطرزعجیبی اصراردارن توصحبتاشون بگن بچه ...

عزیزم ممنونم

بیتا جان من خودم خیلی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که هیچ خانواده ای مایل به قدرت گرفتن عروسشون نیستن! به نظرم اینجا فقط بازی قدرته و اونها دارن تلاش می کنن تا قدرت برتر باقی بمونن!

اونها یه پسر و برادر گوش به فرمان میخوان تا به عروس ثابت کنن ما زورمون از تو بیشتره!

فقط بازی قدرته!!!

من خودم مایل به شرکت در بازیشون نیستم اونها هم فهمیدن که نمیتونن منو وارد بازی هاشون کنن! در حقیقت اگر بهشون مجال بدم گیس و گیس کشی راه میندازن! هر روز بحث، اعصاب خوردی، زخم زبون و ...

اما واقعیت اینه که من زنی هستم که سرم به کارها و برنامه های خودم گرمه، کتابمو میخونم، ورزشمو می کنم، شاغل هستم و به شغلم اهمیت ویژه میدم، خلاصه راهم از راه اونا جداست و عملا میلی به بازی کردن با اونا ندارم اما چون وقتی این حرفا رو میزنن درون من حس بدی به وجود میاد قصد دارم از خودم مراقبت کنم و اجازه ندم اونا موفق بشن این حسو درونم تقویت کنن.

عزیزم فقط همینقدر بگم که خانواده همسر من مادر سالاری شدید بود شاید هزار بار بدتر از پدر سالار ول ...

عزیزم من قاطی کزدم ک ینی چی قاطی بازیشون نشم

کجا جواب بدم کجا ن

خب اگ قاطی نشم ک اون مث اینسری ک اومد و فک کرد من مث قبلا صدام درنمیاد هرچی خاست گفت و رفت هرچند شوهرم گف ب وقتش بهش میگم ک این چ کاری بوده

خیلی دیدم پرنسس گفته وارد بازی هاشون نشو اما نمیدونم کجا کاربرد داره

از طرفی من شوهرم منو ب زور میبره گاهی

مثلا دیشب ب زور منو برد خونشون اصلا دوس نداشتم برم

اگ ب من بود ک کم میرفتم

هر چند این‌پدرشوهر وقتی ی روز ادمو نمیبینه تیکه هاش سرازیر میشه ک بیاین ی سلام بدین+++!!!!


من‌نمیدونم‌واقعا دیگ چیکار کنم ک شوهرم ب زور منو جایی نبره

ی صلوات‌برای حاجتم‌میفرستی ممنون
2731
وای بمیرم براتون که همچین مشکلی دارین ...اصصصصصلا نمیتونم درک کنم این داستان رو که یکی سر زده میاد ت ...

عزیز اگ‌منطورت منم ک باید بگم با کشتن چیزی حل نمیشه ک

ی صلوات‌برای حاجتم‌میفرستی ممنون

اما بیتا جان کمی در مورد حس بگم

اینا نتایج تحقیقات منه

بعضی از آدما درون ما یه حس خوب به وجود میارن و ما باید تلاش کنیم ارتباطمونو با چنین افرادی حفظ کنیم. مثل یکی از اساتید دوران دانشجوییم که هنوز بعد از سالها باهاش در ارتباطم و همیشه درون من بهترین حس رو ایجاد میکنه، حس خود باوری، حس ارزشمند بودن

یا مادرم که همیشه حس بهترین بودن به من میده حس منحصر به فرد بودن حس ارزشمند بودن حس امید، انگیزه، تلاش برای همین هم ارتباطم با مادرم خیلی زیاده روزی چند مرتبه تماس تلفنی داریم و در طول هفته حتما چندین مرتبه به دیدارش میرم

اما بعضی ها حس بد رو القا می کنن مثل همین مادر همسرم و خواهرای همسرم چون از اول به من ثابت کردن حسن نیت ندارن، پس کلامشون و رفتارشون به من حس بد میده! حس بی ارزشی ! که با کم کردن ارتباطم باهاشون تا حد زیادی تونستم این حسو به حداقل برسونم جوری که من الان دقیقا ۲ ساله حتی شماره موبایل ۲ تا از خواهرای همسرمو ندارم اما قرار گرفتن توی جمعشون حتی دیر به دیر اجتناب ناپذیره و به نظرم باید با سلاح لازم بینشون قرار بگیرم

یادمه چند سال پیش یه دوستی داشتم که بسیار عاقل و اهل مطالعه بود این جمله ش هنوز توی ذهنمه: با هر کسی با سلاح خودش مقابله کن! اگر شمشیر دستشه شمشیر دستت بگیر اگر اسلحه داشت اسلحه دستت بگیر اگر با زبان بهت حمله کرد با زبان بهش حمله کن اگر با رفتارش حمله کرد با رفتارت حمله کن.

یه جایی میخوندم کل مسلمانی یعنی اینکه هر چی برا خودمون بپسندیم برای دیگران هم بپسندیم هر چی برا خودم ...

ماهور جان اونا اصلا‌ تا من درو باز نکنم وارد نمیشن حتی خواهرشوهر کوچیکم ک مدرسه نمیره ینی اینو بداشون جا انداختتم

وقتیم باز کروم همیشه چادر سرم بوده

یا اگ‌لباسم باز بوده با همون چادر ازشون پذیرایی کردم

این اولین بار بود ک خواهرش اینطوری اومد و اولشم بهم گف مث خودت اومدم تو!!!!!


اینجا تنها جاییه ک میتونم حرف بزنم و یکم اروم شم

از دست شوهرم خیلی دلخورم ک گذاشته ی وقت اون تنها شه بعد بره بهش بگه.تا نگ داغ دل من اروم نمیشه


من این چن روز دایم فک کردم ک چرا نخاستم پدرشوهرم بفهمه

دلیلش اولش رو تو پست های قبلنم گفتم ک ترسیدم راه دخالت باز شه و اینا

اما الان ک خوب فک میکنم میبینم چرا نتونم از حقم دفاع کنم اون حریم منه دلم‌میخاد راحت باشم

من بیشتر ازین میترسیدم ک خواهرش میگف ابجی من عاشق تو بود الان ازت میترسه ابجی کوچیکه

ترسیدم ک حساس بشن ک اره چرا رفت و امد ها کمه


اما ای کاش اونشب نمیرفتم تا باباش بفهمه و حسابی میدونم ی دعوایی میشد منم از حق خودم دفاع میکردم


بنطرتون بازم اشتباه کردم؟؟؟؟من اینجا دنبال پیشرفتم اگ اشتباه بوده بهم بگین

ی صلوات‌برای حاجتم‌میفرستی ممنون

من این چن روزه از بس ب این قصیه فک کردم ک چی درست بود چی علط حسابی خستم

تمام انرژیم رفته

دستت خودمم نیس


کاش شوهرم میفهمید و هی برای گفتنش امروز فردا نمیکرد

ی صلوات‌برای حاجتم‌میفرستی ممنون
2738

الان سلاح خانواده ی همسر من اینه: تخریب شخصیت از طریق القای حس بد، حس بی ارزشی، حس مهم نبودن، حس دوست داشتنی نبودن! من با سکوتم اجازه دادم اونا به بمبارونشون ادامه بدن چون دیدن سلاح خوبیه!

اما سلاحی که من باید اینجا داشته باشم هم دقیقا همینه!

بازگرداندن حس بد به خودشون! اگر چند بار احساس کنن اذیت شدن و درونشون به جای حس رضایت، حس بی ارزشی به وجود اومده نا آرامی وجودشونو فرا میگیره و برای دفاع از خودشون مجبورن آتش بس اعلام کنن چون اگر ادامه بدن تلفات بیشتری به بیار میارن😄

من یه کم از قدرت تخیلم و هنر نویسندگیم استفاده کردم که کمی هم بخندیم هم از زاویه های دیگه به قضایا نگاه کنیم😊

الان سلاح خانواده ی همسر من اینه: تخریب شخصیت از طریق القای حس بد، حس بی ارزشی، حس مهم نبودن، حس دوس ...

چقد خوبه ک خودت میتونی ب خودت کمک کنی

من واقعا خستم

خدا لعنتش کنه

ی صلوات‌برای حاجتم‌میفرستی ممنون
ماهور جان اونا اصلا‌ تا من درو باز نکنم وارد نمیشن حتی خواهرشوهر کوچیکم ک مدرسه نمیره ینی اینو بداشو ...

ملکه جان به نظر من کارت درست بوده

اول که یاد بگیر کی تو جبههی تو هست کی نیست!

دوم یادت باشه تو عروسی برا پدر همسرت و اون خانم دخترش! پس مطمئن باش دخترش براش عزیزتره تا عروسش! شاید اون شب دخترشو دعوا می کرد اما شک نکن زهرشو به تو هم به وقتش می ریخت! سعی کن پای پدر همسرتو از مسائل مادرشوهر، خواهر شوهر بکشی بیرون!

بعد هم هیچ وقت قضیه رو کش دار نکن! یه موضوعی پیش اومد تموم شد رفت تو هم پیگیرش نباش فقط خودتو آماده کن که اگر در آینده در چنین موقعیت مشابهی قرار گرفتی چه عکس العملی نشون بدی! از طرفی یادت باشه همیشه بی تفاوتی جواب میده! وارد بازیشون نشو! خودشون کوتاه میان

ملکه جان به نظر من کارت درست بوده اول که یاد بگیر کی تو جبههی تو هست کی نیست! دوم یادت باشه تو عرو ...

اره خب شاید همه چی برعلیه من میشد

میدونی از اینک چشم انتطار شوهرم هستم ک بره بهش بگ خستم کاش منتطرم نمیزاشت

اخه من کلا از عقد هیچوقت ب شوهرم نمیگفتم مامانت اینو گف و بحثمون شد تا خودش میفهمید

این خواهرشم فک کرده من باز نمیگم و مث همیشه صدام درنمیاد

وقتی ب مامانش گفتم جا خورد کلا

مطمین بودم ک فک کرده من نمیام بالا به مامانش بگم

ولی واقعا چقد دلسوزی بیجا دارم من اونشب چقد با کلمات تو ذهن خودم بازی کردم یجور بگم ک خالم ناراحت نشه و هی میگفتم این چ گناهی داره ک اعصابش خورد شه

اما بنطرم ی تذکر خشک و خالی هم نداده بود


منم باید یکم سردتر رفتار کنم تا دیگ تکرارش نکنن

ی صلوات‌برای حاجتم‌میفرستی ممنون
ملکه جان به نظر من کارت درست بوده اول که یاد بگیر کی تو جبههی تو هست کی نیست! دوم یادت باشه تو عرو ...

ینی چی وارد بازیشون نشم؟؟؟؟؟


پس کی جواب بدم و از حقم دفاع کنم

ی صلوات‌برای حاجتم‌میفرستی ممنون
ینی چی وارد بازیشون نشم؟؟؟؟؟ پس کی جواب بدم و از حقم دفاع کنم

ملکه جان به نظر من اصلا همسرتو وارد بازی ها نکن

من که خودم یادم نمیاد توی این ۴ سال یه بار بابت رفتار خانواده همسرم به همسرم چیزی گفته باشم یعنی نخواستم همسرمو بین خودم و خانواده ش قرار بدم! مردا اینجور وقتا بدجوری گیج میشن و نمیتونن خوب تشخیص بدن از کدوم بیشتر جانبداری کنن. ما تازه وارد زندگیشون شدیم اونها سالیان سال! تو به رفتارهای برادرت بیشتر آشنا هستی تا همسرت چون برادرتو بهتر میشناسی تا همسرت از طرفی مردا مثل ما زنها احساساتی نیستن که ناراحت بشن چقد رفتار فلانی بد بوده همیشه این طور فکر می کنن که زن هم مقصر بوده! مطمئن باش غیر از این بود تا الان به خواهرش تذکر داده بود اونم محکم و قاطع!

پیشنهاد منم اینه که رهاش کنی و دشمن تراشی نکنی

در حقیقت ایراد ما اینه که اون لحظه که باید رفتار درست می کردیم، نکردیم الانم فقط اوضاعو پیچیده تر می کنیم

2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز