2733
2739
عنوان

من خودم را دوست دارم

| مشاهده متن کامل بحث + 899195 بازدید | 5926 پست
توروخدا یکی بیاد دیگه..چرا هیچکی نیس

راجبه جای خوابتون بستگی به عرفتون داره

مثلا عرف ما اینو نمیپسنده که جای مادرو جدا بندازیم خودمونم جدا

ما میگیم حالا مهمونه قرار نیس که زندگی کنه باهامون

حالا یه هفته هم پیش هم نخوابیم طوری نمیشه،این از این!

ببین مادرشوهرت احوالاتش دست خودش نیس

دیدی که معذرت خواهی هم میکنه ازت

یه عمره اینجوری زندگی کرده نمیتونی تغییرش بدی هرکاری هم کنی اون یه جور دیگه برداشت میکنه

اینجا همسرت باید روابطو مدیریت کنه

خودتم حساسیتتو کم کنی و در کمال آرامش و تو موقعیت مناسب خواسته هاتو بگی بهش

مثلا همین دو روز اومدنش خونه مادرت،

بهش بگو که دوس داری یکم بیشتر بمونه و...

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

راجبه جای خوابتون بستگی به عرفتون داره مثلا عرف ما اینو نمیپسنده که جای مادرو جدا بندازیم خودمونم ج ...

آره برا اونا عادیه ولی تو عرف ما نه..میگن زن و شوهر پیش هم بخوابن..بعدم اخه اخر هفته میریم شهر اونا باهم دیگه...شوهرم یک هفته کامل خونه مامانش ایناس

2731
سلام  مادر شوهر منم هی به شوهرم میگه خیلی عوض شدی و من نمیدونم چی جواب بدم

کاش بجای این چرت و پرتا تو مدرسه بهمون برخورد اجتماعی  یاد میدادن که تو این سن با خودمون گیر نباشیم ولی از کی میتونیم چیزی بخوایم جز خودمون..حللا خداروشکر تاپیک بانو هس واقعا کمکمون میکنع

بانو جان من تا صفحه 25 خوندم و خیلی لذت بردم من واقعا با خودم مشکلاتی دارم 

اینکه حاضر جواب هستم یعنی یکی بهم حرف میزنه به تندی جوابشو میدم حتی همسرم و این باعث شده که همسرمم تو روم بایسته و حتی یه سیلی بزنه و بگه خیلی زبون درازی چون چشمامو میبندمو حرفایی میزنم که دلم خنک شه بابت اون محدودیتی که برام ایجاد کرده الان یکماهه که دارم رو خودم کار میکنم 

اول اینکه گفتی زن ایدا الت رو بنویس خب من به صورت واقعی یه خانم با قد 167 با وزن 64 هستم کمی شکم دارم پوست سفید هست موهام فره تحصیلات لیسانس هست قبل ازدواج سرکار میرفتم بینیمو چتدسال پیش عمل کردم و نیاز به ترمیم داره دندونامم نیاز به ارتوندنسی یا کامپوزیت دارم .از نظر خانه داری راضیم چون مرتبم 

اما زن ایده ال من تو ذهنم یه خانم با موهای صاف ژاپنی با رنگ.موی زیبا شاغل (شوهرم مهندس هست و فوف لیسانس و با اینکه موفعیت خوبی در شهرمون داره ولی نمیزاره کار کنم بخاطر استقلال مالی که بدست میارم)

فوق لیسانس بگیرم ناخنامو مثل مجردیام برم کاشت کنم گاهی که دلم میخواد برم مژه بزارم ازین کارای قرتی گری که حالمونو خوب میکنه همیشه شلوار نپوشم دامن بپوشم مثل مجردیام ولی الان شوهرم میگه نه خلاصه تیپای مورد علاقمو بزنم نکه همش شوهرم بگه این کوتاست این توره این فلانه شوهرم بهم احترام بزاره و انقدر حرف خانوادش براش مهم نباشه و اینکه مدام مسافرت هامون با اونا نباشه 

این از زن ایده ال من

منو همسرم هر دو ازدواج دوممون هست و ما بخاطر خانوادش تا مرز جدایی رفتیم اینکه دخالت خواهرش بود یا هست شکی نداشتم و اینکه شوهرم تمام بحث و دعواهامونو به خواهرش میگفت و حتی الانم از کارهاش برا خواهرش میگه در صورتیکه خواهرش علنا هیچکاری نمیتونه بکنه براش ولی کلا همش شوهرم دوست داره نظرشو بدونه یا اونم باهامون باشه و این باعث دعواهای شدیذی بینمون شد که شوهرم گفت زنگ بزن ازش معذرت بخواه خواهرم دلسوزه منه الانم خواهرش وشوهرخواهرش اومدن تو دفتر شوهرم کار میکنن دیگه قطعا خواهرش از همه چیمون خبر داره پدرشوهرمم 10ماهه فوت کرده و مادرش انتظار داره ما شبا بریم اونجا بخوابیم که من ناراضی هستم و اینکه شوهرم و مادرش انتظار دارن من هروز زنگ بزنم به مادرش 

خب من حرف مشترکی ندارم با مادرش واقعا 

مشکل بعدی اینکه من شوهرم و خانوادش کلا خودشیفته اند خودشونو ازهمه بهتر میدونن و مدام پیش شوهرم میگن برا خونت فلان چیزو بخر و شوهرمم سریع میگه اره خوبه بریم بخریم که من خوشم نمیاد یا بهم جلو خواهرش میگه با خواهرم برو بخر 

دوم اینکه من مادرم خواهرم شهر دیگه هستن و یکساعت راهه و من دوست دارم به پدر مادرم خدمت کنم برم ماهی دوبار ببینمشون حداقل دوشب پیششون باشم و اگه اینو به شوهرم بگم میگه چطور خونه مامان من سختته بمونی ولی اونجا دوست داری بمونی؟؟یا میگه چطور هروز زنگ میزنی به مامانتو خواهرت به خانواده من نمیزنگی؟درحالیکه خودش در طول هفته چندبار باهاشون صحبت میکنه

نمیدونم جواب اینارو چی بدم؟؟؟؟

اینکه دوست دارم زنانگی خودمو داشته باشم (در جوابم میگه مگه همه زنا با ناخنو ...اینا زنانگی دارن)

اینکه مستقل باشم(چون احساس مفید بودن میکنم و پول تو دستم باشه راضیم از خودم

اینکه مادر و خواهرم واقعا تفاوت دارن با مادرو خواهراش

اینکه دلیل نمیشه اگه خانوادش دوست ندارن من فلان لباسو بپوشم اینم گوش کنه

اینکه دلیل نداره هرچی میشه بره بگه من ایراد از همسرم میدونم که چرا اجازه میده اونا پشت من حرف بزنن

و دذ اخر اینکه من یکسالونیمه بیمه بیکاری گرفتم و 80 درصدش خرج خونه کردم بخاطر همین پس اندازی ندارم ونگرانم

و در نهایت من ادمی هستم که دوست دارم همش همسرم بغلم کنه بوسم کنه و اگه نکنه حس بدی بهم دست میده و حس میکنم دوستم نداره ولی جاهای دیگه محبتشو میبینم اما بغل و بوس برام مهمه

سلام  مادر شوهر منم هی به شوهرم میگه خیلی عوض شدی و من نمیدونم چی جواب بدم

خانواده شوهر من هم میگفتن که علی عوض شده مثل قبل نیست و ... چند بار گفتن چیزی نگفتم دیدم هی تکرار میکنن منم یه بار همه نشسته بودن با لبخند گفتم شما هم چه توقعاتی دارید ها پسرتون زندگیش شرایطش رفت و آمدش عوض شده قانون های زندگیش عوض شده قبلا با دوستاش می چرخید فقط الان با چند تا خانواده جدید آشنا شده(اشاره به خانواده و اقوام خودم) لباس پوشیدنش هم عوض شده اگه تغییر نمی کرد باید تعجب میکردید خانواده منم خیلی میگن که عوض شدی بهشون گفتم که طبیعیه نگران نباشید بعد از اون دیگه هیچ وقت این حرفشون رو تکرار نکردن حداقل من نشنیدم

یا کاشف الکرب عن وجه الحسین             اکشف کربی بحق اخیک الحسین.                     ای بر طرف کننده غم و اندوه از روی حسین به حق برادرت حسین اندوه و مشکل من را برطرف کن.                                                             ای عزیز زهرا خودت میدونی که داداش گلم توی چه شرایطی هست خودت کمکش کن نجات پیدا کنه از این شرایط   یا امام حسین با دستهای مهربونت دستمون رو بگیر وساطت کن پیش خدا شرایط کاری عزیز دلم شوهرم خیلی خوب بشه سختی هاش کمتر بشه  خدایا به حق امام حسین علیه السلام قسمت میدم کمک کن بتونم دخترام رو با اخلاق نیکو و انسان بار بیارم زیر سایه پدر و مادر بزرگ بشن و عاقبت بخیری و خوشبختی هر دوتاشون رو ببینیم 😍                    الهی آمین🌹🌹خیلی وقت بود با این کاربری نمی اومدم سایت چون بلد نبودم میترسیدم نه بگم 😒😒 چون خیلی از دوستان لطف داشتن و توی تاپیک های مختلف دعا و چله تگم میکردن و نمی‌تونستم بگم نمیتونم بخونم چله روی چله صلوات و سوره و دعا روی هم تلنبار شده بود و کلی سختی و عذاب وجدان می‌کشیدم تا نصفه شب می‌نشینم و چله و دعا می‌خوندم نمی‌گم بد بود اما برام سخت بود یهو گذاشتم و رفتم با کاربری دیگه اومدم الان با روحیه بهتر با اعتماد به نفس بیشتر اومدم لااقل یاد گرفتم وقتی نمیتونم کاری رو انجام بدم محترمانه بگم نه 🌹🌹♥️♥️♥️

سلام به بانو پرنسس و بقیه دوستان.

لطفا منو راهنماییم کنید

1- هر چیزی که به خانوادم میگم از حرفام برداشت حسادت میکنن فکر میکنن از روی حسادت اون حرفو زدم یا کارو انجام دادم و این خیلی ناراحتم میکنه بحدی که یک وقتایی توی دلم میگم بخاطر این رفتارشون ازشون راضی نیستم و نمیبخشمشون و بیشتر عذاب میکشم با بت این نبخشیدنه.

فک میکنم از بچگی این رفتارو بامن داشتن و این بیشتر ناراحتم میکنه که چرا اینکارو میکنن چرا فکر میکنن هرچیزی به ذهنشون میاد درسته و توی همون لحظه مستقیم و غیر مستقیم به روم میارن.و حرفمو به خانم برادرم ربط میدن که یعنی من به اون حسودیم شده و اون حرفو زدم یا کارو انجام دادم 

من توی زندگی مشترکم با شکست روبه رو شدم و درگیرجدایی بودم 3 سال.توی این مدت هر حرفی زدم بقیه گذاشتن پای اینکه دارم جدا مبشم و به بقیه حسودیم میشه.مثلا وقتی بدجنسی های زن داداشمو به خانوادم میگم با اینکه خوشون هم قبول دارن ولی یجوری برخورد میکنن که انگار من حسودیم شده.توی این 3 سالی که عروسمون شده همیشه به خواست خودش و برادرم هرجا که دوس داشتن همراهشون بودم مشورت دادم بهش.حتی کارهایی که وظیفه خواهر و مادرش بوده.خداشاهده همیشه بهترین رو براش خواستم به حدی که داداشم قبلش بهمون گوشزد میکرد و تذکرمیداد که خیلی بالا نپریم .(اینم بگم.که زن داداشم فوق العاده دروغگو هستش که بخاطر همین موضوع چند بار وقتی که صد در صد ثابت شد برادرم باهاش برخورد کرد.)

2-  از بچگی طبق گفته ی مادرم به آشپزی و کار خونه و مسایلی که یک کدبانو وخانم خونه باید در اون مهارت داشته باشه علاقه زیادی نشون دادم و تا حد قابل قبولی(80درصد)هم الان اون مهارت ها رو دارم

توی کارهای خونه کمک میکردم و خیلی کارهای دیگه.یجورایی برای همه کمک بودم

ولی الان چند ساله حس بدی دارم به این کارم

احساس میکنم مثل یک خدمتکار بودم.هروقت هم اعتراض کردم با ناراحتی تموم شده.همه میگن داری منت میکنی 

مثلا وقتی مهمون داریم پذیرایی میکنم همه کار چون  دوست دارم مادرم به عنوان بزرگتر خونه احترامش حفظ بشه

ولی خواهرم اصلا اینجوری نیست اگه کاری رو دوست نداشته باشه مستقیم میگه دوس ندارم و خودشو راحت میکنه کسی هم ناراحت نمیشه ازش ولی اگه من نه بگم یا بگم دوس ندارم باعث ناراحتی میشه چون همیشه هرکاری خواستن انجام دادم.این ناراحتم میکنه که من مثل خدمتکارا باهام رفتار میشه ولی اون مثل یک خانم باهاش رفتار بشه


حالا که با شما آشنا شدم و فهمیدم باید خودمو دوس داشته باشم  فهمیدم خیلی کارام اشتباه بوده زیاد بوده اگه اون کارها رو انجام ندم باعث واکنش بقیه میشه.

خواهش میکنم دوستان کمکم کنید بفهمم باید چکار کنم.

((((((خدایااااااا عاااااااشقتم))))))                                    
2738
سلام به بانو پرنسس و بقیه دوستان. لطفا منو راهنماییم کنید 1- هر چیزی که به خانوادم میگم از حرفام ب ...

عزیزم بخاطر اینه که نظر دیگران زیادی برات مهمه و مهر طلبی، اگر نظر دیگران برات مهم نباشه و با خودت بگی من در حد توانم انجام میدم و اگر نتونم انجام نمیدم و نظر و حرف دیگران برام مهم نیست و واقعا هم مهم نباشه ، کم کم دیگران هم به این روال شما عادت میکنند، مثلا بگی دوست ندارم این کار رو انجام بدم و بعدش هم ناراحتی و اخم یا حتی قهر غیر منطقی دیگران برات مهم نباشه، اصلا بهشون نگو چرا ناراحت شدید یا قهر کردید ، نه جوری رفتار کن که ناراحتی غیر منطقی و قهر بی مورد برات مهم نیست ، اینجوری دیگران هم با خط قرمزهای شما آشنا میشن 

ن ن عزیزم ایشون اضصلا منو صدا نمیزنن برا غذا خوردن چ برسه برای درست کردنش اما مثلا دعوایی چیزی بشه ...

عه خودت تو کامنت های قبلیت نوشته بودی مادرشوهرت میگه ساعت 1 بیا غذا بپز !!

لطفا در تاپیک ها اگر سوالی در مورد زندگی مشترک دارید بنده را تگ نفرمایید چون بنده مشاور/روانشناس نیستم...اگر تمایل دارید تاپیک هام را مطالعه کنین چون روی همین مواردی که نوشتم تجربه دارم نه بیشتر .ممنونم 🤝🙏☺
عه خودت تو کامنت های قبلیت نوشته بودی مادرشوهرت میگه ساعت 1 بیا غذا بپز !!

سلام شاید اشتباهی شده فک نکنم گفته باشم

شاید نامفهوم نوشتم اینطور برداشت شده

ن بابا صدا نمیزنه ک اگ صدا بزنه من چمه دیگ🤗

ی صلوات‌برای حاجتم‌میفرستی ممنون
عزیزم بخاطر اینه که نظر دیگران زیادی برات مهمه و مهر طلبی، اگر نظر دیگران برات مهم نباشه و با خودت ب ...

دقیقا به مامانمم که گفتم گفت یکی دوبار ناراحت میشم اولش ولی بعدش برام عادی میشه(دلم نمیاد ناراحت ببینمش. تحمل ندارم)

حتی پدرمم قبول داره که قبلا خیلی کارام اشتباه و اضافه بوده.

یکم سخته تغییر ولی من میتونم چووون خودمو دوس دارم.

((((((خدایااااااا عاااااااشقتم))))))                                    
دقیقا به مامانمم که گفتم گفت یکی دوبار ناراحت میشم اولش ولی بعدش برام عادی میشه(دلم نمیاد ناراحت ببی ...

آفرین. 

احسنت به تو بانو 

به خودت احترام بزار تا دیگران بهت احترام بگذارند 

شما یه شکست رو پشت سر گذاشتی 

و ای شجاعت رو داشتی که آدم‌های اشتباه زندگیت رو کنار بزاری این خیلی خوبه عزیزم. 

الان از اون شکست درس بگیر تا دوباره اون اشتباهات پیش نیاد و انشالله یه زندگی خوب برای خودت بساز 

اگه موقعیتش رو داری سر کار برو باعث میشه کمتر ازت توقع داشته باشن و وقتی خودت مشغول باشی دیگه ذهنت انقدر درگیر دیگران نیست. 

ممنونم گلم.

خودم کار کردن بیرون خونه رو دوست ندارم.

باید یکم فکر کنم ببینم از کارهای هنری چیو بیشتر دوس دارم که برم دنبالش.

((((((خدایااااااا عاااااااشقتم))))))                                    
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687