بانو جان من تا صفحه 25 خوندم و خیلی لذت بردم من واقعا با خودم مشکلاتی دارم
اینکه حاضر جواب هستم یعنی یکی بهم حرف میزنه به تندی جوابشو میدم حتی همسرم و این باعث شده که همسرمم تو روم بایسته و حتی یه سیلی بزنه و بگه خیلی زبون درازی چون چشمامو میبندمو حرفایی میزنم که دلم خنک شه بابت اون محدودیتی که برام ایجاد کرده الان یکماهه که دارم رو خودم کار میکنم
اول اینکه گفتی زن ایدا الت رو بنویس خب من به صورت واقعی یه خانم با قد 167 با وزن 64 هستم کمی شکم دارم پوست سفید هست موهام فره تحصیلات لیسانس هست قبل ازدواج سرکار میرفتم بینیمو چتدسال پیش عمل کردم و نیاز به ترمیم داره دندونامم نیاز به ارتوندنسی یا کامپوزیت دارم .از نظر خانه داری راضیم چون مرتبم
اما زن ایده ال من تو ذهنم یه خانم با موهای صاف ژاپنی با رنگ.موی زیبا شاغل (شوهرم مهندس هست و فوف لیسانس و با اینکه موفعیت خوبی در شهرمون داره ولی نمیزاره کار کنم بخاطر استقلال مالی که بدست میارم)
فوق لیسانس بگیرم ناخنامو مثل مجردیام برم کاشت کنم گاهی که دلم میخواد برم مژه بزارم ازین کارای قرتی گری که حالمونو خوب میکنه همیشه شلوار نپوشم دامن بپوشم مثل مجردیام ولی الان شوهرم میگه نه خلاصه تیپای مورد علاقمو بزنم نکه همش شوهرم بگه این کوتاست این توره این فلانه شوهرم بهم احترام بزاره و انقدر حرف خانوادش براش مهم نباشه و اینکه مدام مسافرت هامون با اونا نباشه
این از زن ایده ال من
منو همسرم هر دو ازدواج دوممون هست و ما بخاطر خانوادش تا مرز جدایی رفتیم اینکه دخالت خواهرش بود یا هست شکی نداشتم و اینکه شوهرم تمام بحث و دعواهامونو به خواهرش میگفت و حتی الانم از کارهاش برا خواهرش میگه در صورتیکه خواهرش علنا هیچکاری نمیتونه بکنه براش ولی کلا همش شوهرم دوست داره نظرشو بدونه یا اونم باهامون باشه و این باعث دعواهای شدیذی بینمون شد که شوهرم گفت زنگ بزن ازش معذرت بخواه خواهرم دلسوزه منه الانم خواهرش وشوهرخواهرش اومدن تو دفتر شوهرم کار میکنن دیگه قطعا خواهرش از همه چیمون خبر داره پدرشوهرمم 10ماهه فوت کرده و مادرش انتظار داره ما شبا بریم اونجا بخوابیم که من ناراضی هستم و اینکه شوهرم و مادرش انتظار دارن من هروز زنگ بزنم به مادرش
خب من حرف مشترکی ندارم با مادرش واقعا
مشکل بعدی اینکه من شوهرم و خانوادش کلا خودشیفته اند خودشونو ازهمه بهتر میدونن و مدام پیش شوهرم میگن برا خونت فلان چیزو بخر و شوهرمم سریع میگه اره خوبه بریم بخریم که من خوشم نمیاد یا بهم جلو خواهرش میگه با خواهرم برو بخر
دوم اینکه من مادرم خواهرم شهر دیگه هستن و یکساعت راهه و من دوست دارم به پدر مادرم خدمت کنم برم ماهی دوبار ببینمشون حداقل دوشب پیششون باشم و اگه اینو به شوهرم بگم میگه چطور خونه مامان من سختته بمونی ولی اونجا دوست داری بمونی؟؟یا میگه چطور هروز زنگ میزنی به مامانتو خواهرت به خانواده من نمیزنگی؟درحالیکه خودش در طول هفته چندبار باهاشون صحبت میکنه
نمیدونم جواب اینارو چی بدم؟؟؟؟
اینکه دوست دارم زنانگی خودمو داشته باشم (در جوابم میگه مگه همه زنا با ناخنو ...اینا زنانگی دارن)
اینکه مستقل باشم(چون احساس مفید بودن میکنم و پول تو دستم باشه راضیم از خودم
اینکه مادر و خواهرم واقعا تفاوت دارن با مادرو خواهراش
اینکه دلیل نمیشه اگه خانوادش دوست ندارن من فلان لباسو بپوشم اینم گوش کنه
اینکه دلیل نداره هرچی میشه بره بگه من ایراد از همسرم میدونم که چرا اجازه میده اونا پشت من حرف بزنن
و دذ اخر اینکه من یکسالونیمه بیمه بیکاری گرفتم و 80 درصدش خرج خونه کردم بخاطر همین پس اندازی ندارم ونگرانم
و در نهایت من ادمی هستم که دوست دارم همش همسرم بغلم کنه بوسم کنه و اگه نکنه حس بدی بهم دست میده و حس میکنم دوستم نداره ولی جاهای دیگه محبتشو میبینم اما بغل و بوس برام مهمه