امشب همه خونم دعوت بودن
..
خواهرشوهرم نزاشت کسی ظرفارو بشوره ی تنه کار کرد....
مادرشوهرمن خشک کرد
چیدم سرجاش
گاززرممم پاک کرد
خدایی ۲روز بود واس امشب داشتم تدارکات میدیم....خسته بودم کلی حال داد
فردا تا لنگ ظهر بخوابم
بعد خواهرشوهرم گف میدونی تو میای ب ما کمکمیکنی
جاری نمیکنه مامان گف... به......ساناز کمک کن کاراشو انجام بدیم
من نفهمیدم الان کل کل بود یا خوش شانسی 😄😂😁