2737
2734
عنوان

خیلی خجالت کشیدم جلو شوهرم

643 بازدید | 21 پست

رفتیم پیش خالم چند روزه از بیمارستان اومده 

دختر ای  دوتا دیگه از خاله هامم بودن 

با زن داییم 

رفتیم یکم نشستیم  با مامانم 

همه خانم بودن چون عمل خالم زنونه بود گفتیم‌مرد نب

ریم راحت بخوابه خالم 

تو  کل تایمی که اونجا بودیم زن داییم‌نگاه بچمم‌نکرد 

بقیه ام میگفتن چیزی در مورد بچه بهش برمیخورد انگار بدش میومد 

اخراش که داشتیم میرفتیم‌خالم گفت این تخت از زیر انگار جابه جا شده  صدا میده تختش  دورش فلزه وسطش چوب بلند کردیم تشک تختو  هر کاری کردیم درست نشد گفتم خاله علی اومد  دتبالمون میگم بیاد بالا اینو درست کنه گفت مگه خودتون نیومدین گفتم نه ماشین نیاوردم با اسنپ اومدم  برگشتم دیدم زن داییم یه جوری نگاه میکنه انگار گاو به چاقو نگاه کنه

یکم دیگه موندیم شوهرم اومد گفتم بیا بالا تخت نگاه کن ببین چرا اینطوری شده

شوهرم اومد بالا زن داییم فقط گفت سلام ممنون مرسی نه حال احوال پرسی کرد باهاش   نه درست جواب داد 

برگشتنی شوهرم گفت چیزی شده؟بحثتون شده؟گفتم نه گفت اخه زن داییت دلخور بود انگار 

رسما بی اخترامی کرد بهمون 

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728
چه طولانی نوشتی میتونستی بگی زن داییم جواب سلام شوهرمم و نداد😐

فقط اونو مینوشتم باید بقیش میپرسیدن کم کم قطره چکونی جواب میدادم خب یه جا نوشتم

2738
خجالت نداره ادمه دیگه حتما فکرش مشغوله حالش خرابه حوصله چاق سلامتی نداشته شما دل به دل شوهرت نده به ...

اخه با بقیه خوب بود به رو بقیه میخندید به من فقط بد نگاه میکرد

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687