کنترل تو سفره بود برادرم جمع کرده بود و ما از نهار تا شام دنبال کنترل بودیم
با دم پایی رفتم مدرسه کلاس پنجم بودم
رفتم سوپری خانومه گفت بفرمایین گفتم ببخشید یادم رفت چی میخواستم رفتم جلوی در سوپری از مامانم ک او ماشین بود پرسیدم من برا چی اینجام خانومه غش کرده بود از خنده
یکی از عجیباش هم اینه ک هر موقع میرم مشهد رو ب حرم ک می ایستم اول سلام ب امام حسین میدم بعد یادم میاد من مشهدم