2733
2739
عنوان

درد و دل توروخدا قضاوت نکنید

557 بازدید | 56 پست

نمیدونم از کجا شروع کنم یه بار تایپک زدم و باور کنید به راه کارها گوش دادم نشد که نشد

اصلا نمیخوام از گذشته حرف بزنم حال رو میخوام بگم 

من از روی لج با همسرم ازدواج کردم باورتون میشه سالگرد ازدواجمون نمیدونستم کی هست و به شناسنامم نگاه کردم؟

همسرم مرد خوبی بود منم بازیگریم عالی اصلا به روش نیاوردم که محبتی بهش ندارم چون تلاش میکردم دوسش داشته باشم همینجوری ادامه دار شد که من ناخواسته باردارشدم و اونم پوچ بود که سقط شد

اینارو گفتم که ماجراکمی دستتون بیاد

تا چند ماه پیش که همسرم گفتن من بچه میخوام و دیگه پیشگیری نمیکنن،حرفش برام سخت بود بدون پرسیدن نظرم بگه که توام میخوای یا نه هیچی 

منم چیزی نگفتم فقط قایمکی رفتم اچ دی گرفتم و میخوردم تا دوهفته پیش که یه دونشو از کیفم پیدا کرد (قرص هارو ریخته بودم تو یه کیسه تو لوازم آرایشم مخفی کرده بودم)

خودش دامپزشکه و برادرش دکتر هرچی باشه سردرمیاره گفت چیه منم گفتم بذار بشینم منطقی حرف بزنم نشستم و گفتم که تو بدون نظر من بچه میخوای منم باید اماده باشم و...

خیلی منطقی گفت راست میگی معذرت میخوام خیلی خوشحال شدم 

چند روز پیش دوستم سرزده اومد خونمون منم داشتم درس میخوندم خوشحال که شکر از تنهایی دراومدم

دوستم قیافه گرفته بود بعد کلی سکوت گفت واقعا ازت انتظار نداشتم که بلاکم کنی و از شوهرت بشنوم که دیگه نمیخوای در ارتباط باشیم شاخ درآوردم که ینی چی

گویا زنگ زده بهم دیده بلاکه شمارش از تمام دنیای مجازی بلاک شده و نگران شده پاشده اومده دم در که همسرم گفته دوستت نمیخواد دیگه در ارتباط باشین(کلینیک همسرم سه تادر اونطرف تر از خونه ست)

خلاصه من مات مونده بودم که همسرم سرو کلش پیدا شد خیلی اروم خوش رفتار حال و احوال کرد و نشست بغلم کرد که دلم واست تنگ شد زود اومدم از کلینیک

خب من که فهمیدم چرا اومده به رو خودم نیاوردم سریع یه ماکارونی پختم و سه تایی خوردیم حتی عصر هم نرفت کلینیک که اخر سر دوستم از رو ناچاری پاشد رفت 

بگذریم شب بعد خواب دیدم خدایا تمام دوستای صمیم رو از همه جای گوشیم بلاک کرده واقعا عصبی بودم صبح سر میز بهش گفتم و خیلی ریلکس گفت بعد این بخوای نخوای همینه 

دوترم درست مونده خودم میبرم میارم با دوستاتم قطع ارتباط کن و فلان خواستم دهنمو باز کنم اومد فکم رو گرفت گفت حرف نزن حوصله ندارم بخدا هنگ کرده بودم 

از اون روز چندباری رابطه بدون جلوگیری داشتیم که فقط یبارشو تونستم قرص اورژانسی بخورم

میدونم هدفش اینه من باردار شم و مشغول بچه

شبا بعد خوابش دوتا از دوستام رو از بلاک دراوردم و با اونا حرف زدم و ماجرا رو گفتم که دلخور نشن

الان نشستم تو خونه زار میزنم

خستم

هیچ کاری از دستم برنمیاد

پدرو برادرم که از اول کاری باهام نداشتن یعنی بابام کلا علاقه ای به من نداره چون بچه اخرم و بعد ۲۲سال ازدواج بدنیا اومدم دوست داشته که پسر بشم که نشدم...

برادرم حق میدم بهش بلاخره بااینکه کار میکنه ولی تمام مخارج زندگیش رو بابام تامین میکنه

میمونه مامانم که کلی مریضی داره و خودم خواستم و ازدواج کردم و الان مثل چی تو گل گیر کردم

شما جای الان من بودید چیکار میکردید؟

اول از همه علتش رو از زبون خودش بشنو

اروم ازش بپرس ببین چی تو فکرشه 

گاهی وقتها بجای جر و بحث کردن فقط به طرف نگاه میکنم و تعجب میکنم که این حجم وسیع بی عقلی و نفهمی چطور توی کله ای به این کوچکی جا شده است !


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731

سلام گلم من رابطه ات و حدشو با دوستات نمیدونم

اللابد بعد سقط ناراحت شدی ایشونم خواسته جبران کنه

با خودت روراست باش...

ببین دوستات مهمن

یا زندگیت

البته بی اجازه بلاک کرده اونو کار ندارم

بر قامت دلربای مهدی عج صلوات.کور و کَر عشقیم؛ تو کَر، من ز تو کَرتر🤕                                    تو خاک به سر هستی و من خاک به سر تر😑😒                               گویند که عشّاق جهان عقل ندارند🤪                                                یعنی تو خَری، من به مراتب ز تو خَرتر
2738

ببین عزیزم ، تو اصلا این زندگی رو نمیخوای و چقد عاقلی که بچه دار هم نمیخوای بشی. قبلا شوهرت مرد خوبی بود میتونستی دوام بیاری الان دیگه اونم مرد خوبی نیست‌. حتی اگه خونوادت پشتت نباشن به هرحال پس که نمیزننت. بنظرم درخواست طلاق بده چون تو هیچ دلبستگی به این زندگی نداری 

بهش بگو با زور نمیشه من باید اون بچرو بخوام من باید مادری کنم بزرگش کنم نباید منو از دوستام دور کنی اونای دوستای منن مگه من میگم دوستاتو ول کن یا بلاکشون میکنم که اینطوری میکنی بگو بهم یکم فرصت بده خودم هروقت تمایل داشتم و کنار اومدم بچه دارم میشیم من خیلی دوست دارم ازت بچه داشته باشم بچمونو بزرگ کنیم ولی نه بازور بگو بهت علاقه دارم ولی با اینکارات داری اذیتم میکنی و ناراحت و ممکنه نسبت بهت سرد بشم چون همه چیو با زور میخوای حل کنی و در نهایت اینا نظر منه ب نظرم باید بری مشاوره

محصولات آرایشی و بهداشتی و درمانی•درمان جوش•لک صورت•اسکار جوش•منافذ باز•قطع ریزش مو و رویش مجدد موها•از بین بردن کامل چروک های صورت پنج سال بدون بازگشت•روشن شدن صورت•روشن شدن دست ها ،کشاله ی ران،زانو،ارنج و نواحی تیره ی بدن،پرپشت شدن موها،رویش و تقویت مژه و ابرو•روغن های گیاهی اصل:آرگان،ماکادمیا،زیتون،خشخاش.جهت مشاوره ی رایگان و سفارش محصول به ایدی تلگرام:nafismakeup1@ 
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

رشته گرافیک

r_sh1428 | 9 ثانیه پیش
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز