بچه ها من شوهرم وسواس داره و واسه وسواسش یه ساله که خونه ماست(لطفا راحع به وسواسش از تاپیکهای قبل بخونین و نپرسین)
خیلی کم میریم خونشون چون اونجا استرسش میره بالا.
تو عقدیم
شوهرم طفلی در حال درمانه و خیلی معذبه اینجا.در حدی که چون از خودش ناراحته همش به خانواده من گیر میده و افکار منفی میاد تو ذهنش که واسه درمانش خوب نیس.
تعدادشون کمه.پدر شوهرم خجالت نمیکشه پسرش اینجاس!صبح تا شب پولهاش رو میده به سفر و اینده خودش و بچه دیگشون رو میسازه.
واقعا غیرت نداره!
بابای من بود قطعا یه خونه واسه پسرش اجاره میکرد که پسرش جلو پدر زن سرشکسته نشه!تا درمان تموم بشه!
بعد زنگ میزنه به بابای من تازه پسرشم خراب میکنه!!!
فکر کن ما رفتیم به سفر،پدر شوهرم مجبورمون کرد واسه یه کاری بریم.با خرج خانواده ها.خانواده من پونصد تا سرراهی دادن.خواهرمم چهارصد تا داد گفت محض احتیاط همراتون باشه.پدرشوهرمم چهارصد و خورده ای داد!گفت بسه و ندارم و ...
بعد خودش رفت با زن و بچه ایران گردی هتلهای پنج ستاره!
فکر کن چقدر بیشخصیته این مرد!
اصلا به روی خودش نمیاره!فقط به فکر اینه که بره مهاجرت کنه و واسه زن و بچه دیگش اقامت بگیره!شوهر منم انداخته رو ما !شوهر بیچارمم از بی جایی داره میسوزه!