داداشم با زنش به مشکل خورده زنش با چند نفر چت میکرده داداشم فهمیده به زنش گفته اونم قهر کرده رفته خونه باباش داداشم با دوتا از خواهرام رفتن خونه باباش باهاش صحبت کنند بجای اینکه از کارش شرمنده باشه بیشتر با افتخار میگفته عجب کردم من همینم داداشم خیلی عصبانی بود ولی وقتی اومد خونه ما بهم گفت کاش نمیدیدمش دلم یهو ریخت نمیتونم دوریشو تحمل کنم منم یه کم نصیحتش کردم گفتم غرور و غیرت داشته باش یه کم محکم باش تو زندگی با حرفای من قهر کرد رفت بیرون بعد از چند ساعتی اومد گفت بهش پیام دادم گفتم هرکاری کردی اشکال نداره من گوه خوردم بیا بریم خونه قسمت میدم کاری باهات نداشته باشم من بدون تو میمیرم من عاشقتم توروخدا بیا بریم زنشم گفته بابام گفته فقط طلاق
دیشب تو اتاق خوابیده بود صدای گریه اش تا صبح میومد رفتم باهاش حرف زدم امید بهش دادم ولی بازم گریه کرد گریه کرد منم این اتاق همراش گریه کردم صبح براش صبحونه اوردم هیچی نخورد گفتم بیا بخور از پادرمیای گفت به درک پام برسه به تهران خودمو میکشم به زنمم پیام دادم گفتم اگه نیای خودمو میکشم منم عصبانی شدم گفتم خوب کردی بهش گفتی افرین تو بمیر اونم میره راحت هر غلطی دوست داشته باشه میکنه فکر کردی ناراحت میشه بلایی سرت بیاد سرم داد زد گفت به تو مربوط نیست بدون خداحافظی از خونه ام رفت
توروخدا واسه ارامش دلش دعا کنید یک هفته اس هیچی نخورده فقط غصه خورده و گریه کرده دلم براش خونه که هیچ کاری نمیتونیم براش بکنیم
به حرف ماهم گوش نمیده هرچی میگیم بیخیال باش بهش پیام نده تا خودش شرمنده بشه از کاراش ولی فقط کار خودشو میکنه