سلام خانما من یه برادر شوهر دارم سال دیگه میره دبیرستان از طرفی چون خونه پدرشوهرم روستا هست و اونجا دبیرستان نسیت میگه سال دیگه میخواد بیاد پیش ما و تا سال اخرش پیش ما باشه ولی نزدیک روستا یه شهر دیگه هست و میتونه با بقیه دوستاش با سرویس بره بنظرتون من چیکار کنم تازه باردارم هستم و تا اون موقع بچه کوچیکم دارم تازه هم ازدواج کردم واقعا تحمل زندگی اینجوری رو ندارم کمکم کنید 😢
شما جای من بودین چیکار میکردین
به شوهرت بگو اوند شب جمعه ها عزا عمومي اعلام ميكتم
چ سخت
همسرت چی میگه؟
اصلا اجازه نمیدادم خیلی منطقی به همسرت بگو اون پسر اوج جوونی و احساس و نیازشه..توهم دوس داری تو خونه ت راحت باشه بچه کوچیک داری میخوای بچه شیر بدی و...
بگو خدای نکرده حرف و حدیث میشه اصلا درست نیست
شوهرت چی میگع؟؟؟
سر شوهرت غر بزن
بگو من معذبم
من حامله ام سختمه
دیگه حتی تو خونه خودمم نمیتونم راحت باشم😢
از همین اول مخالفت کن بیاد دیگه نمیتونی ردش کنی
به هیچ عنوان قبول نکن
با شوهرت حرف بزن بگو من نمیتونم دائم حجاب داشته باشم سختمه اونم با بچه کوچیک،زمان زایمانمم داداشت باشه راحت نیستم
یعنی چی خب سرویس بگیرن براش
حالا تا سال بعد دنیا هزار تا چرخ میخوره
مطمئنا خود برادرشوهرت نمیاد چون نمیتونه محیط زندگیش رو کاملا ترک کنه سختش میشه
قبول نکنی ها. از همین الان مقاومت که دیگه بیچاره ای
فقط خودش نیست که خانوادشم میان میمونن
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
