2733
2739
عنوان

خاطره زایمان+عکس نی نی

2217 بازدید | 91 پست

همونطور که تو تاپیکی قبلم گفتم تا هفته 39 هیچ علائمی نداشتم دریغ از یه دل درد کوچیک دیگه داشتم خیلی نگران میشدم که این خانوم خانوما چرا هیچ تلاشی واسه بدنیا اومدن نمیکنه تا اینکه گذشت و من هفته 40 رو هم پر کردم باز هم بدون درد شنبه 12 مرداد رفتم مطب دکترم گفتم من دردی ندارم چیکار باید بکنم و ایشون در کمال آرامش گفتن تا 24 مرداد وقت داری ولی من دیگه تحمل صبر کردن نداشتم خودشم متوجه شده بود گفت برات nst مینویسم برو بیمارستان انجام بده و بعدش هم منو برد رو تخت معاینه و فشارای زیادی به شکمم وارد کرد من میگفتم آقای دکتر دردم میاد فقط میگفت خودتو شل کن دیگه😑 خلاصه من از مطب راهی بیمارستان شدم....

ﯾﻪ همکلاسی داشتیم اﺳﻤﺶ ﺑﺎﻗﺮ ﺑﺎﻗﺮی ﺑﻮد استاد همیشه اول ﻓﺎمیلو می گفت ﺑﻌﺪ اسمو.وﻗﺘﯽ اوﻟﯿﻦ بار ﺻﺪاش ﮐﺮد ﮔﻔﺖ ﺑﺎﻗﺮی ﺑﺎﻗﺮ ﺑﯿﺎد!!! با ﺣﺮﮐﺖ زﯾﮕﺰاﮐﯽ رفت ﭘﺎی ﺗﺨﺘﻪ!! استاد گفت:چته؟ﭘﺴر :ﺧﻮدﺗﻮن ﮔﻔﺘﯿﻦ ﺑﺎﻗﺮی ﺑﺎ.. ﻗﺮ ﺑﯿﺎد!! ﻫﯿﭽﯽ دﯾﮕﻪ! ﮐﻞ ﮐﻼس ﻣﻨﻔﺠﺮ ﺷﺪ! 😂😂😂😂این تنها جوکی بود که خیلی باهاش خندیدم گفتم شمام در جریان باشین😐😂

آخرش عکسشو میزارم😍

ﯾﻪ همکلاسی داشتیم اﺳﻤﺶ ﺑﺎﻗﺮ ﺑﺎﻗﺮی ﺑﻮد استاد همیشه اول ﻓﺎمیلو می گفت ﺑﻌﺪ اسمو.وﻗﺘﯽ اوﻟﯿﻦ بار ﺻﺪاش ﮐﺮد ﮔﻔﺖ ﺑﺎﻗﺮی ﺑﺎﻗﺮ ﺑﯿﺎد!!! با ﺣﺮﮐﺖ زﯾﮕﺰاﮐﯽ رفت ﭘﺎی ﺗﺨﺘﻪ!! استاد گفت:چته؟ﭘﺴر :ﺧﻮدﺗﻮن ﮔﻔﺘﯿﻦ ﺑﺎﻗﺮی ﺑﺎ.. ﻗﺮ ﺑﯿﺎد!! ﻫﯿﭽﯽ دﯾﮕﻪ! ﮐﻞ ﮐﻼس ﻣﻨﻔﺠﺮ ﺷﺪ! 😂😂😂😂این تنها جوکی بود که خیلی باهاش خندیدم گفتم شمام در جریان باشین😐😂

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728

وای دکترت مرد بود🤐من که از خانم خجالت میکشم چه برسه اقا

فقط 9 هفته و 3 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
میشه ازتون خواهش کنم برای سلامتی مادرم دعا کنید حتی فقط در حد یک صلوات  مادرم خیلی سختی کشیده رنگ خوشی ندیده  و توی زندگی من هیچی برای من با ارزش تر از مادرم نیست هر کی برای مادرم دعا کنه منم برای آرامش زندگیش و رسیدن به تمام آرزو هاش دعاش میکنم😚اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجه  تیکر تولد دو سالگی پسر عزیزم هست مادرت قربون چشمات بشه😍😍😍😍
2738

وقتی رسیدم بیمارستان فکر میکردم nst یجور معاینست منم که از معاینه وحشت داشتم با ترس و لرز رفتم رو تخت دراز کشیدم دیدم اومدن یه بندی به شکمم وصل کردن یه چیزم دادن دستم که با حرکتای نی نی باید اونو فشار میدادم خیالم راحت شد و بعد از حدود نیم ساعت اومدیم خونه

ﯾﻪ همکلاسی داشتیم اﺳﻤﺶ ﺑﺎﻗﺮ ﺑﺎﻗﺮی ﺑﻮد استاد همیشه اول ﻓﺎمیلو می گفت ﺑﻌﺪ اسمو.وﻗﺘﯽ اوﻟﯿﻦ بار ﺻﺪاش ﮐﺮد ﮔﻔﺖ ﺑﺎﻗﺮی ﺑﺎﻗﺮ ﺑﯿﺎد!!! با ﺣﺮﮐﺖ زﯾﮕﺰاﮐﯽ رفت ﭘﺎی ﺗﺨﺘﻪ!! استاد گفت:چته؟ﭘﺴر :ﺧﻮدﺗﻮن ﮔﻔﺘﯿﻦ ﺑﺎﻗﺮی ﺑﺎ.. ﻗﺮ ﺑﯿﺎد!! ﻫﯿﭽﯽ دﯾﮕﻪ! ﮐﻞ ﮐﻼس ﻣﻨﻔﺠﺮ ﺷﺪ! 😂😂😂😂این تنها جوکی بود که خیلی باهاش خندیدم گفتم شمام در جریان باشین😐😂
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687