2737
2739

یعنی گفتم دیگه بزرگ شده راحت شدم ولی انگار تازه شروعشه😭😭

ساکت که میشینی میذارن پای جواب نداشتنت عمرا اگه بفهمن که داری جون میکنی تا حرمت ها رو نگه داری


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

تا موقعی که ۷۰ سالشم بشه بازم بچست و باید جوشش رو بزنی هرچی بزرگتر بشن مشکلاتشونم بزرگتر میشه

فرزندم،ازملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم.امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد. روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی    خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز. روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزهادارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد
2731

اسهال شد عرق نعنا با نبات دادم اب سسب دادم کیدی لایت دادم یکم شکمش سفت شد گفتم حتما خوب شده ولی باز دلیپیچه می اومد براش و باید می رفت دستشویی بعد چند روز دیدم تب کرد اوردم دکتر گفت باید بستری بشه😭

ساکت که میشینی میذارن پای جواب نداشتنت عمرا اگه بفهمن که داری جون میکنی تا حرمت ها رو نگه داری

اینجا هم کلی دارو و انتی بیوتیک نمیدونم چرا سفت نمیشه مدفوعش ازمایش که داد گفتن تو خونش عفونته ولی مدفوعش مشکلی نداره و عفونت نداره.از بس ازش رگ گرفتن تیکه پارش کردن بلد نیستن خوب رگ بگیرن😢😭

ساکت که میشینی میذارن پای جواب نداشتنت عمرا اگه بفهمن که داری جون میکنی تا حرمت ها رو نگه داری
2738
اینجا هم کلی دارو و انتی بیوتیک نمیدونم چرا سفت نمیشه مدفوعش ازمایش که داد گفتن تو خونش عفونته ولی م ...

دقیقا از همه چی بدترم رگ گرفتنشونه با اون رگای نازک بچه ها که سریع خراب میشه و باز باید رگ بگیرن

خدایا هزار بار شکرت
خودش هم همش7سالشه تازه رفت تو هشت سال خستش شده از بیمارستان

انشالله خوب میشه عزیزم 

نگران نباش چند وقتیه تب و اسهال ویروسی زیاد شده

حالا وقتشه که بگم دعا کنید حالا که افتادم تو سیکل میکرو بعد ۱۳ سال بی بی چک مثبت ببینم 🤲❤
درکت میکنم محیط بیمارستان خیلی بد و کسالت آوره ان شاالله زود خوب میشه و مرخصش میکنن 

محیطش به درک اینکه برا یه ازمایش ساده خون برا پیدا کردن یه رگ امپول رو کامل زیر پوست میچرخونه ادم جگرش خون میشه

ساکت که میشینی میذارن پای جواب نداشتنت عمرا اگه بفهمن که داری جون میکنی تا حرمت ها رو نگه داری
دقیقا از همه چی بدترم رگ گرفتنشونه با اون رگای نازک بچه ها که سریع خراب میشه و باز باید رگ بگیرن

وای حرف دل خونم رو زدی دوست دارم زار زار گریه کنم فقط

ساکت که میشینی میذارن پای جواب نداشتنت عمرا اگه بفهمن که داری جون میکنی تا حرمت ها رو نگه داری
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز