همش احساسات وحشتناک میا سراغم ترس اضطراب .خواب نمیرم اینقد فکری میشم از خواب میپرم دیگه خواب نمیرم. نمیخوام از اقوام کسیو ببینم حس میکنم خیلی نگام میکنن میخوان از زندگیم سر دربیارن متلک میگن تیکه میندازن شوهرت اینجوره بچه دار نمیشی تو پیریت کسی نیس بهت یه لیوان اب بده شوهرت ول کن همش این حرفاس که تکرار میشه....خستم بخدا ...چکار کنم باز اروم بشم
دلا خو کن به تنهایی که از تن ها بلا خیزد
گووور بابای فامیل که اول و آخرشون و خوبو بدشون یکی ان...چند روزه افتادم از رفتارهای بدی که دیدم بشینم تو خونه دردم کمتره
اره بخدا دلم میخوا نبینمشون درو میبیندی از دیوار میان .بخدا جلو رات سبز میشن
سلام مگه شماباحرف مردم ازدواج کردید....یه جوابی بده که دیگه بچه دارهم شدیدنتونن تبریک بهت هم بگن.
منهم دوست ندارم از کنج خونمون بزنم بیرون.ولی نه دلایل شما.اصلا حوصلم نمیاد. دوست ندارم اطرافیانو زود به زود ببینم.گناه دارن بچه هامو اسیر خونه کردم
ایشالا مشکل همگی حل بشه برا منم دعا کنید
خوب چرادوست ندارید بچه داربشید...دهن مردم روببندید..
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
14 ثانیه پیش
14 ثانیه پیش
15 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
