خیلی وقته اینجا عضو بودم ب دلایلی از نی نی یار خاستم کاربریمو حذف کنه الان بازم اومدم چون واقعا دیگ دق کردم از تنهایی !۱۷ سالمه کنکوریم تقریبا ۱ ساله تمام دوستامو کنار گذاشتم چون همشون ب دلایلی ب من حسادت میکردن سعی داشتن ب همه نشون بدن از من سرترن ولی اینطور نبود کسی رو ندارم باهاش درد دل کنم مادرمم تا حالا حتی ۱ بار بغلم نکرده و بهم نگفته عزیزم هیجوقت بهم محبت نکرد ۱ خواهر و ۱ برادر دارم از بچگی ب همه میگف من فقط ۲ تا بچه دارم و ب اونا افتخار میگنم همش ۱۰ سالم بود میگف من نظر دارم برم کربلا ۲ تا بچه هامم ببرم هرسالم اربعین ب خواهر برادرم میگه بیاین بریم ولی نیمرن از بچگی منو تو سری خور بار اورد مثلا اگ توی مدرسه ریاضی ۲۰ میشدم با ذوق میگفتم ۲۰ شدم میگف خب کار شاخی نکردی دوستاتم ۲۰ شدن خاک تو سرت ک ب این کارت افتخار میکنی جالب اینجاست مادرم مشاور مدرسه اس خلاصه از بین ماها فقط از من انتظار داره پزشکی قبول شم درصورتی ک عقده ای و افسرده و بدون اعتماد ب نفس بارم اورده ۱ هفته قهر کردم رفتم خونه پدربزرگم بماند چقدر اونجا عمه های ترشیدم فحشم دادن و تیکه اتداختن اخرشم مامان بابام اومدن گفتن خیلی بدبختین ک این دخترتونه من قهر کردم چون پیش روانپزشک نبردنم خلاصه اینقدر اذیتم کردن ک خودم برگشتم خونمون با مامانم رفتم روانپزشک گف افسردگی داری
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
حرفات اصلا منطق نداره و نمیدونم چرا دلم نسوخت چون احساس میکنم خیلی مقصری ولی اصلا از دید اونا حرف نمیزنی و کارا ورفتارای خودتو نادیده میگیری...مگه میشه همه اطرافیان بی دلیل انقد بد باشن باادم...بنظرم روی رفتارات تجدید نظر کن. البته ببخشید انقد رک گفتم
خلاصه داییم بعد دعوا اومد داییم پزشکه من نشیدم با اوما صحبت کرد چی گفت ولی بعدش اومد تو اتاقم کلی بوسم کرد گفت من حق رو ب تو میدم پدر مادرت خیلی شعور پایینی دارن و سوادشونم با اینه هردوشون کارمندن ولی سوادشون از تو ک دانش اموری پایین تره بهم گف سعی کن ۲ سال باهاشون کنار بیای صبرتو بالا ببر بلاخره میری دانشگاه خلاص میشی با داداشمم بدتر از من کردن
من جای تو بودم اونقدر درس میخوندم که جزوه رتبه های برتر بشم اصولا تو اینجور مواقع باید حالگیری کنی به نظرم خودت رو بی تفاوت نشون بکنه اونقدر کار کن تا به اهدافت برسی تا با اینکارت جواب اون ها رو بدی منم مادر و پدرم بعضی مواقع میتوبن بهم منم ناراحت و افسرده شده بودم و گریه زاری میکردم ولی یه مشاور بهم گفت به جای گریه کردن تو ذهنت ثبت کن کاریو که باهات کردن و اونقدر قوی کن خودت رو تا دیگه اشکت در نیاد و یه روزی جوابشون رو بدی و اون ها التماست کنن یه کاری کن قلبت اونقدر محکم شه که کارهاشون روش تاثیر نزاره
حرفات اصلا منطق نداره و نمیدونم چرا دلم نسوخت چون احساس میکنم خیلی مقصری ولی اصلا از دید اونا حرف نم ...
خب گلم مادر من کارمنده و پدرمم همینطور مامانم بخدا قسم مشکل دارع به جان بابام ۷ سالم بود خونه داییم بودیم با دختر داییم بازی میکردم دختر داییم خورد زمین لبش خون اومد مامانم کتکم زد موهامو کشید پرتم کرد بیرون گف برو خونه بابات حق نداری بمونی خونه داداشم همش ۷ سالم بود
چقدر بعضیاتون بی فکرین . وقتی یکی از همه جا بریده اومده داره دردو دل میکنه چرا اینقدر بد برخورد میکنید باهاش . حالا خوبه خودش داره میگه تو خونه درک نمیشه و داره عذاب میکشه حداقل اینجا میخاید ۴کلمه حرف بزنید دلشو نشکونید .