آره . بدترینش این بود ک رفته بودیم جهیزیه خواهرمو بچینیم شنیدم مادرشوهرش دم گوش فامیلشون پچ پچ کرد آبجی بزرگه (خواهرم) ک اونطوری مخ ...(پسرش ک میشه دامادمون) و زد. این کوچیکه(من) هم داره...(پسر دیگش ک میشه برادرشوهرخواهرم )و میخوره . با اینکه من فقط چندکلمه باهاش حرف زدم
بعدشم برگشت گفت پدرمادر درست حسابی بالا سر بچه نباشه این میشه دیگه
قلبم انقدر شکست ک حتی نفس هم کم آوردم چ برسه ب جواب !