مامان من واقعا به خاطر بچه ها و زندگیش از همه چیزش گذشته. تو این هیچ حرفی نیست. الان همه ازدواج کردیم و خداروشکر زندگی خوبی داریم. گاهی احساس میکنم مادرم تو کوچکترین موضوعات زندگی من احساس مسءولیت میکنه و اعمال نظر میکنه. سوالاتی می پرسه که انتظار دارم اصلا نپرسه و اطمینان داشته باشه من و شوهرم از پسش بر میایم. این فقط در مورد من نیست در مورد بقیه بچه ها هم کم و بیش صادقه. من خودم دوست دارم خیلی چیزا شخصی بین خودم و شوهرم بمونه ولی مامانم سوال میکنه. که مجبورم دروغ بگم.
باهم خرید می ریم مثل بچه کوچولو ها نگران منه. جلو فروشنده هی بکن نکن میکنه. جوری که میگم زودتر برگردیم. میخوام مو رنگ کنم میگه نکن مگه خبریه. وقتی هم گوش نمیدم ناراحت میشه.
عاشق مامانم هستم و طاقت ناراحتیشو هم ندارم. شما این مشکل رو ندارین؟؟