من این عموموازاول عمرم تاحالا۱۰بار ندیدم! ولی ازوقتی اومدم تهران وقتی میدیدمیگفت بیاخونمون چرانمیای!قبل عیددخترش سکته کرد زنگ زدم بهش حالشوپرسیدم شوهرم گفت بریم بهش سربزنیم منم زنگ زدم داریم میایم خونتون سربزنیم عموم خیلی اسرارداشت ک نریم میگفت الان ترافیک و.....بدعیدم دوباره زنگ زدم بریم دیدم میگه الان دوسنداره کسی روببینه خودم بهت خبرمیدم کی بیای الان ۵ماهه هنوززنگ نزده احساس میکنم خورد شدم میخام به پسرعموم که اینستاس بگم بنظرتون چی بهش بگم که حالیشون شه ناراحتم؟
ولش کن
من جات بودم دیگه عمرا نمیرفتم
نگو من بابام سکته کرد و اجازه نمیداد کسی بیاد دیدنش درکشون کن
دیگه تاعمردارم خونش نمیرم البته تاحالاکه ۲۸سالمه خونشوندیدم😏
خودتو کوچیک نکن اصلا . بروی خودت نیار اما خونشون نرو دیگه هروقت هم دیدیش خیلی گرم نگیر
خوب حق بده شاید شرایط طوریه که دوست نداره ببینید
ول کن بابا
لازم نیست چیزی بگی فقط دیگه نه زنگ بزن نه برو و سرغشون رو هم نگیر همین . اگه گفتن چرا نیستی و کم پیدایی اونقت گلگی کن .
اصلا آدم حسابشون نکن
کسی که برات ارزش قائل نیست و احترامتو نادیده میگیره میخوای ازش گله کنی؟؟
بی محلی کن
اگه دو از جون دوباره یه چی شد حتی زنگ هم نزن اگه ناراحت شدن بگو نه اینکه یه بار زنگ زدم اینقدر تحویلم گرفتین میخواستین دوباره بهتون زنگ بزنم
بعضیا تو این شرایط دلشون نمیخواد کسی رو ببینن، بهشون حق بده و بذار زمان بگذره
عزیزم زندایی منم دقیقا اونجوری شد تو سن پایین سکته کرد تا1 سال نمیخواست کسی رو ببینه و نذاشتن کسی بره دیدنش حق بدین بهش ماهم گاهی تلفنی تالش رو میپرسیدیم
بگی‌که چی بشه؟بگن نگا چقد مهمیم براش
شاید دخترش شرایط جسمیش یجوری شده دوس نداره کسی تو اون وضعیت ببینش
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
35 ثانیه پیش
45 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
