8 ساله عروسی کردیم همسایه مادرشوهرم هستیم خونمون کوچیکه برا اون موقع مشکلی نداشتیم تمام دخالتاشونو و دوبهم زنی هاشونو تحمل کردم الان دوساله پول اومده دستمون راحت میتونیم خونمو رو عوض کنیم بفروشیم بریم خونه بزرگتر و بهتری بگیریم با دوتا بچه سخته از طرفی نمیخوام بیشتر ازین اونجا بمونم
صدبار بهش گفتم بیا خونمونو عوض کنیم قبول نمیکنه همش بهانه میاره بهش گفتم اگه خیلی به خانوادت وابسته ای برای من و بچه ها یه خونه بخر خودت بمون همین جا ور دل پدرمادرت
کلی بهش برخورد رفته یه خونه پیدا کرده دیوار به دیوار خونه خواهرشوهرم که صد درجه از مادرشوهرم بدتره همشون دوبهم زن تو همه کار آدم دخالت میکنن به همه چی آدم کار دارن منم گفتم من اونجا نمیام دوست ندارم اون محله رو
الان دیگه اصلا راضی نمیشه خونه رو عوض کنیم هر هفته دعوا داریم سر همین قضیه
خسته شدم از دستش
چکار کنم ؟ چی بهش بگم ؟