من طبقه اولم ..خودش طبقه دوم ..دخترش واحد روبروی من ..
نوه هاش بیست و چهارساعته خونه اینان ..دوتا نوه پر سر و صدا ...از داخل واحدهاشون داد میزنن همدیگه رو صدا میزنن...هرشب ساعت دونصف شب دامادشون میاد دنبال بچه هاش از پایین راه پله داد میزنه بچه هاش رو صدا میزنه ..
.بدخواب بشم سردرد میگیرم .اون شب ساعت چهار صبح داخل راه پله ها بلند بلند صحبت میکردن ...اخر سر رفتم تذکر دادم گفتن ببخشید اما دوباره روز از نو روزی از نو...
اخه ادم چقدر میتونه بی توجه باشه ...فقط منتظرم هفته دیگه سریعتر بیاد از این خونه برم ...