نامزدم اینا ماشینشون فروختن خونشون درست کردن با پولش
تازه جابجا شدن رفتن خونه خودشون
(نشون کرده ایم) و یه شهر دیگه ان
بعد ی سال قرار بود بریم اونجا که بهم گفت ما ماشین نداریم
خودت تنها بیا زشته مامانت بیاد نبریمش گردش یا سوار تاکسیش کنیم
مامانش زنگ زده مامانم که اجازه منو بگیره من برم دو روز اونجا
از وقتی زنگ زدن مامان من قهر کرده ک چرا به اون نگفتن بیا
هر چیم گفتم ماشین نداشتن و اینا... باز فحششون داد...
اعصابم خورده