2733
2734
عنوان

عروسی خواهر دوستم

170 بازدید | 13 پست

امشب عروسی خواهر دوستم بود همسن منه رفت خونه خودش ، نمیدونم چرا این روزا زیاد خودمو با همسنام مقایسه میکنم 

از نظر مالی تقریبا خوبم و ب ایده ال هام رسیدم ولی خب من هنوز تو دوران تجردم و اونا همه ازدواج کردن و سرگرم جهازن یا بچه داری 

بنطرتون مردی با یه دختر معلول ازدواج میکنه ؟؟

اللهم صل علی محمد وآل محمد 🤩با تکرارش خوشحالم میکنی خوشگلم


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731
من ام اس دارم و رو ویلچرم 😔😔😔😔 حکمتتو شکر  کاش ی جایی این حسرتام جبران شه لاقل

ان شاالله  خدا بهت سلامتی بده

فرزندم،دلبندم، عزیزتر از جانم از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم... امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آغوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها و سالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم... شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...! این روزها فهمیدم باید از تک تک لحظه هایم لذت ببرم
2738
من ام اس دارم و رو ویلچرم 😔😔😔😔 حکمتتو شکر  کاش ی جایی این حسرتام جبران شه لاقل

ایشالا که خدا شفا بده

ناامید نباش

خیلیا هستن که با وجود معلولیت ازدواج کردن

ممکنه در انجمن خودتون و یا گروهایی که شرایط خاص دارن

فرد مورد نظر رو پیدا کنید

کسی که شما رو عمیقا درک کنه

و معلولیت رو محدودیت ندونه

و کنار هم آروم بشید

اعصاب خودتو با افکار منفی خراب نکن که برات اصلا خوب نیست

من ام اس دارم و رو ویلچرم 😔😔😔😔 حکمتتو شکر  کاش ی جایی این حسرتام جبران شه لاقل

چرا نکنه گلم☺

اونایی که عاشق واقعی میشن عاشق سیرت طرف میشن نه ظاهرش اونیم که میخاد عاشق ظاهرت چارروزت شه زندگی نمیزاره واست نمونش همین کاربرای خودمون که کمم نیسن ارزوی مجرد بودنو دارن تاپیکاشونو ببین چه بختای دارن خداروشکر کن.هییییچ بنی بشری کامل نیست حالا یکی توظاهرش یکی توباطنش اروم تو دلت بگو حکمتتوشکر😊😘

سلامتی حضرت عشق دوتا صلوات😉

ببین عضو انجمن ام اس  شو اونجا همه  ی بیمارا میان . باهم اشنا میشد ازدواج میکنید. تو انجمن ما چند نفر ازدواج کردن چون شرایط همو قبول داشتن. ببین مثلا پسری ک ام اس داره بهش سخت زن میدن . چون میترسن از بیماریش. ولی کسایی ک ام اس دارن راحتر قبول میکنن همو 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687