بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید بهار رفت و تو رفتی و هر چه بود گذشت. امیرم عزیزترینم عشق جاودانی من دلم بینهایت برات تنگ شده زود به زود بیا به خوابم دوستت دارم برادر نازنینم خیلی جات خالیه..
مرغ ها تو هرچی که هست فیله کن بذار تو ابلیمو بذار یخچال،بیست دقیقه قبل سفره چیدن برنج تو کته بذار،مرغ ها هم بذار تو مخلوط آرد و ادویه جات تو روغن سرخ کن،عالیه عالی.غذای بی دردسر و فوق العاده خوشمزه آیه،البته من برنجم و شوید هم میریزم با ادویه
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
😘راستش خجالت کشیدم گفتم اما منم وسع من همین شوهری ک ندارم بایدساخت خداروشکر
ختم قران وچله میخونم کسی خواست بگه،خانمهادعاکنیدپسرم بیاپیشم یه صلوات برام بفرستید؛😔پسرعزیزم دلتنگتم پارسای من تااخرعمرمجردمیمونم تابرگردی وباخواهرت۳تایی زندگی کنیم😔😔خدایااینهمه دردبرای من زیادمن۲۱سالمه😢😔
ما سالگرد ازواجمونه قراره بریم بیرون شام هیچ کس هم یادش نیست زنگ بزنه تبریک بگه
چ انتظارایی دارین روز سالگرد ازدواجتون رو آخه کی یادش میمونه اصلا اینجور انتظارا خوب نیست خودت اذیت میشی
ما اولین سالگردمون هم کسی نمی دونست.
چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل هفده سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ...زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ...بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم❤عاشق شادمهرم، ب امید روزی ک برم کنسرتش 🥰
تو زمان بچگيم تو يك قصه هزار ويك شب خونده بودم كه خانمه هوس شوربا كرده بود وبه شوهرش ميگفت حتمأاااا ...
پیازو نگین میکنی یه تفتش میدی بعد رب گوجه و ترخون مبریزی توش و برنجتو میریری میزاری میپزه...(البته میتونی هویج و سیب زمینی و این چیزا رو با پیاز سرخ کنی ولی من دوست ندارم)
چ خوشی 😐 فقط چون شامش مفته دارم میرم وگرنه با اون اسکل میخام کات کنم
عجب تحلیلی خب دختر جان میخوای کات کنی دیگه شام چه ارزشی داره ولش کن نرو
بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید بهار رفت و تو رفتی و هر چه بود گذشت. امیرم عزیزترینم عشق جاودانی من دلم بینهایت برات تنگ شده زود به زود بیا به خوابم دوستت دارم برادر نازنینم خیلی جات خالیه..