بچها شوهرم این دو سه روز کارش خیلی زیاد شده بود امشب اومد ساعتا۱۲بخابه ...خاهرشوهرم که الان صیغه یه اقاهه و محل زندگی اقاهه یه نیم ساعتی از شهرمون فاصله داره ...ساعتا۱۲که شوهرم اومد بخابه شوهرش زنگ زده بیا خاهرت اعصابش خورده قرض داره پول کم اورده اومده اینجا دعوا...الان دیگه نزدیک ساعت سه هست هنوز شوهرم نیومده مارو این موقه شب تنها گزاشته...بخدا موقه خوشیاشون یادشون میره برادر دارن موقه جنگو درد و دعواشون یاد برادرشون میفتن نشده یه بار تو خوشی صداش بزنن اونوقت این موقه شب هم ول کن نیستن خاهرشوهرمم که میشناسم الکی المشنگه بپا کرده...واقعا حسود نیستم ولی به عنوان یه زن حرصم میگیره اینجوری ریتم زندگیمو بهم میریزه دفه اولشم نیست...فقط از خدا از دست این خونواده شوهرم صبر میخام😒