2733
2734
عنوان

داستان زندگیم

202 بازدید | 4 پست

سلام .من وهمسرم ۲ ساله ازدواج کردیم .شوهرم پسر خالمه .خالم که مادر شوهرمه مشکل اعصاب داره یه جورای مغزش به اندازه ی یه بچه شده .شیش ماهه اول زندگیمون طبقه بالای مادر شوهرم زندگی میکردیم بدترین روز های عمرم بود .شوهرم که فهمید با خانواده اش مشکل دارم ونمیتونیم یه جا زندگی کنیم از اونجا رفتیم وبه تهران اومدیم که ۱۰ ساعت باهاشون فاصله دارم .اما الان هم با شوهرم خیلی دعوا میکنیم هر بار به خاطر یه موضوع مسخره .بعدش فک کردیم اگه بچه بیاریم اخلاقمون با همدیگه بهتر میشه الان که حامله ام و۵ ماهممه اخلاق شوهرم همونجوریه وزیاد باهام کل کل میکنه .واصلا درکم نمیکنه الان خیلی احساساتی شدم وهمش دلم میخواد گریه کنم دیشب که دعوامون شد تا صبح گریه کردم وروی زمین خوابیدم حتی یک بار هم بهم نگفت گریه نکن .الان که فکر میکنم هنوز زود بوده واسه بچه .چیکار کنم باهام بهتر شه؟ببخشید زیاد شد دلم خیلی پره

بچه ها باورتون میشه!!!

دیروز جاریمو بعد مدت ها دیدم انقدر لاغر شده بود از خواهر شوهرم پرسیدم چطور انقدر لاغر شده، بهم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم گرفته، من که از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم لینکشو میزارم شمام شروع کنید تا الان که راضی بودم.

خانمی تقصیر خودته که اینقده ضعیفی. فقط میتونم بگم پوست کلفت شو که هیچی برات مهم نباشه و به فکر اون نیننی تو دلت باش تاثیر داره روش. 

واسه شفای همه بیماران صلوات... خاصه داداشم جوونن گلم عشقم که تو 24 سالگی ام اس گرفته... تو رو خدا هر کی دید صلوات بگه براش... غم نبینین
2728
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687